...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۶ شهریور ۹, جمعه

Miss Arab 2007


این عکسی رو که میبیند خانم وفا یعقوب اهل بحرینه که دختر شایسته ی سال 2007 اعراب شده , فقط خواستم بگم تورو خد اببینید عربها هم مراسم دختران شایسته دارند ولی ما هنوز ... آخه مگه اونها هم مسلمان نیستند ؟ نکته ی جالب اینکه که توی کاندیدها هم بی حجاب بود و هم با حجاب در صورتی که این خانم با حجاب مقام بهترین دختر شایسته ی دنیای عرب رو کسب کرد , تبلیغ از این بزرگ تر واسه حجاب

پ.ن : هرچی بهش نگاه میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که خوشکل نیست میدونید معیار انتخاب بهترین دختر سال چیه ؟

grade 10.00

salam
I was unable to read your e-mail because the fonts are not correct.
Your grade is 10.00
pleas tell to your frinds to send me an E-mail.
with regards Dr.-----


این ایمیلی بود که از طرف استادم همین الان گرفتم واینقدر خوشحال شدم که با 10 پاس شدم ، نمیدونید که چقدر بهم چسبید ، آخه میدونید این استاد ما فقط به جواب آخر نمره میده یعنی اگه جواب آخر رو درست نوشته بودی نمره ی کامل میگیری در غیر این صورت هیچ نمره ای نمیگیری راستش دیروز یه ایمیل فارسی مفصل واسش نوشته بودم که شاید دلش رحم بیاد ولی مثل اینکه نتونسته فونت فارسی رو بخونه
پ.ن: سه شنبه شب عروسی یکی از بجه های دانشگاه بودم ، کولاکی بود یه چیزی از قروقاتی اونطرف تر، فردا شب هم عروسی هستم که احتمالاً نمیرم آخه جداگانست و پس فردا امتحان دارم ، این تابستان هفته ای دو تا عروسی بودم ، یکی درمیون جدا و مختلط

۱۳۸۶ شهریور ۴, یکشنبه

عروسی اونم از نوع اصفهانیش

با سلام خدمت حضار محترم و ضمن خوش آمدگویی یه کِل و کف مرتب به افتخار عروس و شازده داماد ، حالا دست دست... ای بابا اینجا که مجلس عروسی نیست اگه یه وقت چشمتون دورازجون شور نیست باید خدمتتون عرض کنم که جمعه شب هم عروسی تشریف داشتیم اونم از نوع اصفهانیش ، دختر عمه ام رو دادن به اصفهانی ها ، خدا به دادش برسه ، شوخی کردم اصفهانی ها گّلن ، خلاصه در عرض 48 ساعت مسافت 1000 کیلومتر رو طی کردیم واسه عروسی که جدا بود انگار اصفهان بدتر از شیرازه ، حتی اجازه نمیدند که اکرستر هم بیاد باید نوار بزارن ، تا ساعت 12 شب که شام دادن حسابی به خودم فحش و ناسزا گفتم که توی این روزای امتحان تابستان اومدم عروسی اونم از نوع جداگانه ی بسیار خشک تا اینکه بعدازشام افتادیم دنبال ماشین عروس تا دوتا بوق بزنیم، داماد نگه خانواده ی عروس چقدر بی حالن ، چشمتون روز و چیز خوب ببینه کنار زاینده رود خیابونو بستند و همه ریختند بیرون ، صحرای محشری شد و همه وسط خیابون می رقصیدند ، در عرض صدم ثانیه منطقه به لاس وگلاس تبدیل شد ، جزئیات بیشتر رو نمیگم که وبلاگم فی.لتر نشه
پ.ن : توی کامنت های پست قبلیم حرکات مشکوکی از طرف سانی و جوزف مشاهده شده که در دست پیگیری هستش ، اگه کسی این دو نفر رو دیده که از اینجاها رد شدند هرگونه خبری بده مژدگانی دریافت خواهد کرد

۱۳۸۶ شهریور ۲, جمعه

بی وفا بعد از عروسی

نمیدونم بگم دیشب بگم امشب, آخه الان ساعت از چهار سحرگاهه گذشته و چند ساعت پیش عروسی بودم ولی با این تفاوت که عروسی قرو قاتی بود, نمیدونم, نه جنایتی رخ داد نه چیزی اون وسط رد و بدل شد نه کسی ناراحت شد نه فشاری به کسی اومد و ... هر خانواده ای سر یه میز نشسته بودند و روی پیست دنس هم هرکسی که علاقه داشت خوشحالی خودشو ابراز میکرد , حالا چرا اسرار به جدا کردن آقایون از خانمها در عروسی ها هست الله و اعلم , همه هم راضی بودند و آخر شب با لبی خندون و با انرژی به خونه هاشون برگشتند این انرژی به حدی زیاد بود که من خوابم نمی برد و نشستم فیلم بی وفا (ساخته ایران) رو نگاه کردم در نقد این فیلم باید عرض کنم بنظرتون فیلمای ایرانی چطورین ؟ همشون توی یه سبک ولی ارزش یه بار دیدن رو دارند الان هم دارم این آهنگ محسن نامجو رو گوش میدم که بنظر چندین تن از دوستان اهل فضل صدامون توی یه مایه هست خوب این بود سرگذشت من حالا نوبت شماست راستی فردا شب یادتون نره اگه در جریان نیستید پی نوشت پست قبلی رو بخونید یه سوال هم داشتم این لینکای من دچار مشکل شدند یعنی لینکای جدیدی رو که اضافه میکنم اگه با فنت قارسی بنویسم به صورت اجق و وجق نشون داده میشه نمونه اش رو هم میتونید ببینید اگه کسی میدونه چرا یه توضیح بده که توی این روزای قبل از ماه رمضان صواب داره بخدا

۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه

باز هم تقلب

الان بايد سر كلاس باشم ، حوصله اش رو نداشتم اومدم يه سري كافي نت ، ديروز امتحان ميان ترم داشتم يه امتحاني رو هم كه نميخواستم تقلب كنم استاد تقلب رفت البته تقلب نبود يه برگ از جزوه ام بود كه ميخواستم قبل از امتحان يه مرور كنم و توي جيب عقبم گذاشته بودم نميدونم از كجا استاد ديدش و اومد صاف از توي جيبم برداشت ، حالا هفته ي ديگه نمره ها رو ميزنه يا صفر بهم ميده يا نمره ي خوبي ميگيرم حدود دو هفته به پايان ترم تابستون مونده ، تا بيام يه نفس راحت بكشم ترم مهر شروع ميشه

پ.ن : در روز بيست و هفتم آگوست معادل دوم شهريور سياره مريخ يكي از درخشانترين اجرام قابل رويت در آسمان خواهد بود. رويدادي بسيار نادر كه آنرا حلول دو ماه در يك آسمان مينامند. براي مشاهده و رصد اين پديده زيبا دوم شهريور ساعت سي دقيقه نيمه شب نگاهي به آسمان بيندازيد. شايد برايتان جالب باشد بدانيد دفعه بعدي كه اين رويداد جالب را ميتوانيد ببينيد سال 2287 ميلادي خواهد بود. پس تا زنده هستيد اين فرصت را از دست ندهيد

۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبه

کلاس زبان با هواپیما !!؟


آیا مهمه که بدونید امروز برای لکچر زیان انگلیسی راجع به هواپیمای ایرباس هواپیما 380 مطالبی رو از اینجا یا اینجا گیر آوردم و با شور شوق و هیجان بیان کردم ولی با بی حوصلگی و خمیازه های مکرر بچه های کلاس زبان توی ذوقم خورد ؟ شاید بخاطر این بود که یه سری از کلماتش تخصصی بود و بچه ها چیزی نمی فهمیدند, یکی دو بار ازشون پرسیدم میفهمید چی میگم گفتن آره شاید واسه این بود که ضایع نشن ولی من هم بی تغصیر نبودم آخه یکی نیست بگه مرد حسابی کی واسه لکچر زبان انگلیسی در مورد عدد ماخ و روابط مربوط به سرعت صوت توضیح میده ولی اطلاعات مفید و جالبی هم داشت که میتونید خودتون بخونید

پ.ن : میتونید روی عکس کلیک کنید و لذت ببرید

۱۳۸۶ مرداد ۲۳, سه‌شنبه

سفر هوایی !!؟


یه ضرب المثلی هست که میگه گل بود به سبزه نیز آراسته شد یا همین چیزا, امروز شنیدم بلیت هواپیما گرون شده اونم به مقدار قابل ملاحظه ای , از طرف دیگه تحریم اقتصادی بصورت همه جانبه به صنعت هوانوردیمون داره فشار میاره اعم از سوخت و قطعات و پشتیبانی و متاسفانه اکثر هواپیماهامون در تایپ سی پرواز می کنند , یعنی ساعات پروازیشون به میزانی رسیده که احتیاج به تعمیرات و تعویض قطعات بطور اساسی دارند, تنها ما بواسطه ی پشتکار و خلاقیت نیروهای تعمیرات و نگهداری تونستیم یه کارایی بکنیم ولی این کافی نیست, جالب اینه که واقعاُ ما ایرانی ها عجب جراْتی داریم که سوار طیاره مرگ میشیم , از این پس مسافرت از راههای هوایی هم بعلت گرانی و بی امنیتی تعطیل

۱۳۸۶ مرداد ۲۰, شنبه

عروسی یا عزا ؟

دیشب و البته توی این ماه دو تا عروسی دعوت بودیم که البته نمیشه اسمشو عروسی گذاشت بیشتر شبیه مراسم عزا بود , مردا جدا , زن ها هم جدا , تنها ارکست مجلس رو می دیدی که داره گلوشو واسه یه مشت آدم که سر میزاشون دارن چرت میزنن پاره میکنه , دیگه حتی خبری از پرده بین خانم ها و آقایون نبود بلکه دیواری بتونی کشیده شده بود , که مثل قرون وسطی مردان وحشی و حریص به سمت خانمها هجوم نیارند , توی این گرونی دو نفرم که میخوان عروسی کنن به جز اقوام نزدیکشون که نمیتونن کسی رو دعوت بگیرن پس چرا اینجوری باید از هم جداشون کنید ؟ یه جورایی به شخصیت انسان توهین میشه

۱۳۸۶ مرداد ۱۹, جمعه

خداحافظ شرق





میدونم باز بر میگردی ، این شتری که همه جا می خوابه صبح که بشه پا میشه نگران نباش

۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

روز سگی

یعنی میشه توی ایران با این همه آدم های کلاه بردار , شیاد , دزد , نامرد , پست , بی شرف , بی ناموس , بی همه چیز , بی فرهنگ , بی ادب , لات و بی شعور , جانماز آب کش , ریاکار و ... زندگی کرد و یه روز سگی رو تجربه نکرد , همه جای دنیا آدمای خوب و بد داره ولی توی ایران ما چیزی به نام آدم خوب وجود نداره
پ.ن: این صدای قسمتی از دیالوگ فیلم خیلی دور خیلی نزدیک هست310 کیلوبایت که شندیدنش خالی از لطف نیست لینک از مرد تنها

۱۳۸۶ مرداد ۱۵, دوشنبه

Party

پارتی اونم از نوع گود بای پارتی به همراه دی جی و فلاشر و سیستم نورپردازی لیزری و یه مشت جوونای پر انرژی, حیف که عکس نمیشه گذاشت مگرنه عکسای جالبی گرفتم , میدونید آخه جنبه ما ایرانی ها به طرز فجیعی پایینه , همینطور دست به غیبت و شایعه پراکنیمون هم که حرف نداره, ماشالله توی کامپیوتر یا موبایل اکثرمون هم که پره از این عکسای پارتی و یادگاری هموطنامون, خوب شما هم میتونید یکی دوتاشونو تصور کنید بگذریم، به نظر من توی ایرانجایی مثل پاب و دیس_کو کم داریم آخه این همه انرژی رو کجا باید تخلیه کرد !!! خودمو نمیگم، چیزی که زیاده جوون، آخه اون شب چیزی از من باقی نمونده بود چون از صبح تا شب دانشگاه کلاس داشتم , حدودای ساعت یک و نیم بود که با وجود صدای بلند و هیاهوی مشتاقان دنس روی کاناپه به مدت نیم ساعت خوابم برد , که باز هم سوژه خنده شدم

۱۳۸۶ مرداد ۱۰, چهارشنبه

بازداشتگاه

خیر طرح جدید امنیت اجتماعی هم به من رسید, بعداز ظهر رفتم گوشی مبایلم رو بدم تعمیر کنن که توی برگشت یکی از رفقا رو دیدم که با دوست دخترش بود با اسرار فراوونش سوار ماشینش شدم که برسوندم خونه , نزدیکای خونه بودیم که یه پرشیای سفید پیچید جلومون و تابلوی ایست رو نشون داد , به خیال این بودیم که پلیس نامحسوس هستش ولی زهی خیال باطل , با لباس شخصی اومدند پایین و در عرض صدم ثانیه دیدم که توی ماشینشونم و دارم بازجویی پس میدم, یهو دیدم دوستم شاکی شده که چرا به ما گیر دادین , دیدم بیریک در اومد و زدند به دستش من هم تا اومدم بگم چرا بیریک میزند , طرف گفت یه کلمه حرف بزنی به دست تو هم بیریک میزنیم , بعد منو پیاده کردن گفتن تو برو , گفتم کجا برم دوستمو گرفتین میگید برو , خلاصه وایسادم واسطه گری که یکم نرم شدند یکیشون به دوستم گفت اگه راست بگی میزارم بری , دوستمم که دید راهی نداره گفت آره طرف دوست دخترمه , یکمی بهش تند شدند ولی آخرسر بقولشون عمل کردند, این واسشون گوشزدی شد که اینقدر بیخیال توی خیابونا نگردن

پ.ن : شانس آوردیم ماْمورای با انصافی به پستمون خورد مگرنه امشب رو در بازداشتگاه در خدمتشون صبح میکردیم
پ.ن : یکی نیست به این دوست با مرام من بگه آخه با دوست دخترت داری میگردی حالا دوستتو دیدی باید رگ معرفتت بزنه بیرون و با اسرار سوارش کنی که ببریش خونه