...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

آلزایمر موقتی

بعدازظهری دلم هوای آرشیو وبلاگم کرد ، یه مقدار از آرشیو مربوط میشه به زمانی که توی پرشین بلاگ مینوشتم ، خواستم بخونم دیدم که ریخته بهم گفتم بزار بعد از یکسال و اندی برم و درستش کنم ، صفحه اصلی پرشین بلاگ رو باز کردم شناسه کاربری و نوشتم وقتی نوبت به پسوورد شد ، یهو هنگ کردم ، هرچی فکر میکردم یادم نمیومد ، خلاصه روی گزینه شناسه و پسوورد خود را فراموش کردم کلیک کردم اما اون سوالی که توی ثبت کردن وبلاگ برای همیچین مواقعی جواب داده بودم رو هم فراموش کرده بودم ، رفتم سراغ ایمیلم هرچی گشتم ایمیلی از پرشین بلاگ نبود ، خیلی کلافه شده بودم ، بعد از حدود دوساعت کلنجار رفتن دیگه نا امید شده بودم خواستم از اینترنت بیام بیرون که یهو دینگ پسورردم یادم اومد ، گرفتم که در نا امیدی ، بسی امید است

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

خدمت مقدس سربازی

امروزی رو که پشت سر گذاشتم همش داشتم به سال دیگه همچین روزی فکر میکردم ، میدونید سال دیگه همچین روزی چه خبره ؟ احتمال نود وچند درصد چنین روزی یعنی دوم اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و هشت به خدمت اعزام میشم ، البته اگه چرخ زمونه یاری کنه و نفسی هنوز باقی مونده باشه ، نمیدونم که خوبه که یه پسر دو سال از عمرشو بره سربازی یا نه ! ولی خیلی نگرانش نیستم گذاشتم دست تغدیر ، شاید معاف شدم ، شایدم یه منظقه دور افتاده که نمیدونم عرب چی میندازه بیفتم ، خلاصه بستگی به خدا و همینطور بندگان شایسته خدا داره ، همین دیگه...
پ.ن : امروز توی راه دانشگاه داشتم رادیو گوش میدادم که این جمله رو گفت و خیلی هیجان زده شدم :
همین الان یه نفس عمیق بکشید و با صدای بلند بیرون بدید واز زندگیتون لذت ببرید

۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

پیاده روی با موزیک

یه مدته که پیاده روی رو به ماشین سواری ترجیح میدم, مخصوصا وقتی که موسیقی هم گوش میدم , دیگه مسافت برام معنی نمیده , تا حالا شده وقتی توی پیاده رو راه میری به چهره ی راننده ها توجه کنی ؟ یکی عجله داره که برسه , یکی دو دستی فرمونو چسبیده که تصادف نکنه , یکی داره ذاغ سیاه ملتو چوب میزنه , یکی داره با کناریش بحث میکنه , یکی هم غرق فکره , راستی فکر , چیزیه که همه ما درگیرشیم حالا یکم بالا و پایین داره , توی برسی هایی که کردم حداقل نصف ی از جوونا علاقه دارن مهاجرت کنن یه سری با انگیزه و علت و یه سری همینجوری و سر سری , دسته دوم که هیچ , اما باز دسته اول قابل تعمق و برسیه , اونا هم هرکدوم دنبال یه موضوعی هستن , که مهمترینش رسیدن با آرامش ٍ اعصاب و امنیت ٍ خاطر ! راستی امنیت ! دیروز به طور رسمی اعلام شد که حادثه حسینیه سیدالشهدا بمب گذاری نبوده , حالا این انفجار چی بوده و از کجا پیش اومده و هزار تا سوال دیگه ؛ که ... چی میگن , حافظه انسان خیلی ضعیفه , این هم همچون آن و آنها نیز بگذرد؛ تا حالا به این فکر کردی چرا به فرودگاه نمیگن پروازگاه ؟ یا به پایانه مسافربری نمیگن آغازگاه ؟ یا به دانشگاه نمیگن ... بی خیال ؛ هر دم از این باغ بری میرسد , تازه تر از تازه تری میرسد

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

انفجار در حسینیه سید الشهداء شیراز (انجوی)

تصاویری از تجمع مردم بعد از وقوع انفجار
چند ساعت پیش غروب شنبه بیست و چهارم فروردین ماه با خبر شدم که در حسینیه سیدالشهداء شیراز وابسته به کانون رهپویان وصال ، انفجاری رخ داده ، خودم رو زود رسوندم اونجا، نزدیک به چند هزار نفر جمع شده بودند و متاسفانه باعث کند شدن در عملیات کمک رسانی به مجروحان این حادثه بودند ، طبق آخرین خبرها این انفجار در قسمت برادران این حسینیه به وقوع پیوسته و هنوز آماری رسمی از تلفات این سانحه دلخراش اعلام نشده ، به گفته ی عزیزی فرماندار شیراز به مرکز صدا و سیمای فارس علت وقوع این انفجار در دست برسیه اما از شواهد امر پیداست به علت برگزار شدن نمایشگاه نظامی در این مکان امکان می ره عملیات تروریستی و بمب گذاری نبوده باشه
ساعت 9 صبح یکشنبه ، اضافه شد :
طبق آخرین آماری رسمی که توسط دکتر ایمانی رئیس علوم پزشکی شیراز به صدای فارس اعلام شد جمعا 170 نفر مجروح در این سانحه دلخراش به بیمارستان های شیراز منتقل شدند که 60 نفر از آنها تا این لحظه مرخص شده و متاسفانه 10 نفر از همشهریامون از بین رفتند

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

درب منزل

تابلوی ورودی سوئت من

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

بهار نارنج

امسال اولین سالیه که دارم بوی بهار نارنج رو با تمام وجودم حس میکنم , نمیدونم چرا سالای پیش این حسو نداشتم , یه چیزی توی مایه های مستی , یه حس خوشایند ِ که هر چی عمیقتر نفس میکشم انگار که بیشتر به ذره ذرات وجودم مبچسبه , هر شب توی راه باشگاه یه قسمت از مسیرم از وسط درختهای نارنج رد میشم , برای چند لحظه به یه دنیای دیگه سفر میکنم , الکی نیست شیرازو به نام شهر بهار نارنج میشناسن , اکثر خونه های حیاط دار شیراز یکی دو تایی درخت نارنج دارن
پنج شنبه 21 فروردین ماه 87

۱۳۸۷ فروردین ۱۹, دوشنبه

جگرکی

بعد از یه روز سخت، بری باشگاه ، یه عالمه زور بزنی ، بعدش دسته جمعی بری جگرکی کاخ نور ، ده سیخ جگر ، ده سیخ قلوه ، ده سیخ خوشگوشت با ماست موسیر و پیاز و نون داغ ، خستگیو از تنت میبره بیرون، یه سیخش به صد تا پیتزا و همبر و کلاً فست فوود میرزه

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

13 بدر

امروز هفدهم ِ ولی میخوام عکسای سیزدهم فروردین امسال که جای همتون خالی خیلی هم خوش گذشت رو آپ کنم ، اولش قرار نبود بریم اما بعد که رفتیم خیلی فاز داد یکی از بهترین سیزده بدرهایی بود که تا به حال رفته بودم ، خیلی حرف نزنم عکسا رو اتچ کنم



اینجا محل اتراقمونه کاملن طبیعت دوست و نچرال

اینم شاهد و گواه بر اون ، یه عقاب خطرناک

فضولی ممنوع

پ.ن : سیزده نحسی داره ، باور کنید