...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

دعای ندبه درکم کن

بمدت 24 ساعت باید کار کنم ، هر سال بابا توی همین روزا صبح جمعه دعای ندبه میگیره ، خیلی زحمت داره ، مخصوصا قسمت صبحونه ... تا برگردم این آهنگ یاس رو گوش کنید ، محشره ، حرف دل من که بود ، میدونم حرف دل خیلی از جوونا هم هست...
یاس ، درکم کن : از اینجا دانلود کنید

۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

تهران به روایت تصویر

بازار تهران که گفته میشد بی سابقه بوده که اینقدر خلوت باشه

هوا خیلی سر بود ، برف گیر شدیم

این ساختمون وزارت علومه ، کسایی که رفتند میدونند ...


خیابونی که وزارت علوم اونجاست ، هوا محشر بود، با یه نم بارون و ...


صبح ساعت 6 از خونه میزدم بیرون که به ترافیک نخورم و به کارام برسم ، اما یخ می کردم


ترافیکی که گفتم...

پناه آوردم به موتوری ها ، مزه اش رفته بود زیر زبونم ، دیگه همش موتور سواری میکردم

فوکر 100

خیلی ذهنم درگیره این روزا ، یه حس نگرانی ، یه حس کندن و رفتن ، یه حس دلتنگی ، یه حس نامعلوم ، نمی دونم چی میشه ، هر روز هم که میگذره بیشتر میشه ، اون قدیما که تصمیم به مهاجرت داشتم هیچ چیز واسم مهم نبود ، اما الان فرق کرده ، یه آدم دیگه شدم ، تازه دارم حسی رو که تمام کسایی که میخواستن برن رو تو چشماشون میشد دید می فهمم، دلم میخواد ساعت ها با موزیک پلیرم پیاده روی کنم ، اینجوری راحتم

۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

مراحل گرفتن گذرنامه برای مشمولین سربازی

در صورتی که علاقه دارید برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برید و سربازی هم نرفتید این پستو بخونید ، در غیر این صورت مطالب این پست به د ردتون نمیخوره...
اگه کسی سربازی نرفته باشه و بخواد برای فوق لیسانس یا دکترا از کشور خارج بشه باید چکار کنه ؟ این سوالیه که خیلی ها دارن و توی اینترنت هم سرچ می کنن اما منبع بروز و جامعی وجود نداره یا اگر هم هست ناقص و کلیه ، به همین خاطر این پست رو نوشتم که کمکی باشه به کسانی که میخوان این مراحل رو طی کنن و برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برن

نکته اولی که باید بگم اینه که این مراحل و کارها یکمی سخته و نیاز به دوندگی و پشتکار و یه اراده قوی داره ، پس قبل از هرچیز خوب فکر کنید و بعد قدم های استواری رو بردارید ، اما از کجا شروع کنید ؟ قبل از هر چیز زبان انگلیسی ، یعنی آیلتس باید داشته باشید هم برای گرفتن پذیرش و هم برای وزارت علوم که یکی از شروط اجازه خروج ، داشتن مدرک آیلتس یا تافل و مدرک زبان ، که چون من آیلتس امتحان دادم میدونم که باید اورال بالای 5 داشته باشید که کار سختی نیست با یکم خوندن قبول میشید ، در قدم دوم گرفتن پذیرش از هر دانشگاهی که دوست دارید اما توجه کنید که توی لیست دانشگاه های مورد قبول وزارت علوم باشه که تایید کنن ، میتونید با مراجعه به سایت وزارت علوم دانشگاه مورد نظر رو چک کنید ، برای گرفتن پذیرش دو راه وجود داره یا خودتون از طریق اینترنت به سایتهای دانشگاه ها برید و با برسی مدارکی که میخوان او زمان پذیرش دادن ، قدام کنید یا به یکی از این شرکتهای اخذ پذیرش برید و این کارو بکنید ، اگه حوصله دارید و وقت و همینطور به زبان انگلیسی مسلط هستید من راه اول رو پیشنهاد میکنم یعنی خودتون اقدام کنید ، حالا شما هم آیلتس یا هر مدرک زبان مورد تایید وزارت علوم دارید و هم پذیرش معتبر توی دستتون هست ، باید برید وزارت علوم که شهرک غربه ، برید میدان صنعت به هرکی بگید نشونتون میده کجاست ، طبقه سوم پیش خانم اصفهانی ، شناسنامه، کارت ملی ، اصل پذیرش و اصل مدرک زبان و نامه معرفی به خدمت از طرف دانشگاهتون ، که از همه کپی تهیه کرید رو در روز شنبه میبرید تحویل میدید ، روز یکشنبه مدارکتون برسی میشه و روز دوشنبه جوابتون رو تحویل میدن که اگه انشالله مشکلی نبود سریع و سیر ماشینو میچرخونید به سمت میدان سپاه ، نظالم وظیفه عمومی ، سالن پنج یه نوبت میگیرید و نامه وزارت علوم رو تحویل میدید ، اونجا یه بانک رو معرفی می کنید واسه گذاشتن وثیقه پانزده میلونی ، نامه ای به دست شما میدن برای بانک که اگه تهرانه همون موقع میرید اگه شهرستانه میتونید با هماهنگی قبلی با بانک فکس کنید اما نتیجه رو باید اصلشو تحویل نظام وظیفه بدید ، که یه نامه مبنی بر بسته شدن پانزده میلیونه ، البته بانک یه مبلغی رو اضافه بر اون پیش خودش نگه میداره اونم یک و نیم هست ، بعلاوه کارمزد که حدود صد تومن میشه ، بعد از بردن نامه به نظام وظیفه و انجام مراحل مورد نیاز دوباره به وزارت علوم معرفی میشید و بر میگرید وزارت علوم و از اونجا دو تا نامه یکی برای اداره گذرنامه و دومی برا دانشگاهتون بهتون میدن ، نامه اداره گذرنامه رو میبرید به مرکز پلیس + 10 و برای پاسپورت اقدام میکنید اما اینو بدونید که مبلغ چهل هزار تومن رو به حساب بانک برای گذرنامه نریزید ، چون احتیاجی نیست و وزارت علوم پرداخت میکنه ، بعد که پاسپورتتون اومد میتونید برای گرفتن ویزا اقدام کنید ، توجه کنید که پاسپورت شما پنج سال اعتبار داره اما فقط برای یکبار و به مدت دوماه از تاریخ صدور و و در مواردی مثل من یک ما ه و نیم اجازه خروج از کشور رو دارید پس به موقع اقدام کنید که دچار دردسر نشید ، اما نامه ی دانشگاه رو هم زود اقدام کنید و اگه از دانشگاه آزاد فارغ التحصیل شدید باید به سازمان مرکزی خیابان پاسداران برید و نامه رو به آقای دکتر صامت تحویل بدید، امیدوارم چیزی رو جا ننداخته باشم ، و به راحتی بتونید پاسپورت و ویزاتون رو بگیرید ، موفق و سربلند باشید

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

هند ، ایستگاه بعدی


بعد از دوازده روز دوندگی برگشتم شیراز، حسابی پیگیر کارا شدم تا زود تموم شه و بلاخره بعد از ده روز موفق به گرفتن پاسپورت شدم و روز بعدش به سفارت هند رفتم و پاسپورتم رو تحویل دادم که گفتند برای 24 اردیبهشت ویزام آماده میشه و احتمالا برای تاریخ 13 خرداد ماه از ایران خارج خواهم شد با پرواز ایر عربیا که ابتدا به شارجه پرواز داره و بعد به هندوستان، ایشالله برنامه مهاجرتم رو از هندوستان دنبال خواهم کرد ، خلاصه میخواستم وقتی پاسپورتم آماده شد و مطمئن شدم بیام و بگم کجا میخوام برم، پست بعدی شرح مفصلی از مراحل و کارا از ابتدا تا انتها رو خواهم نوشت

۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

ایران فقط در تهران خلاصه میشه و بس

تهران هستم ، تا امروز هر روز صبح ساعت 6 میزنم بیرون تا غروب دنبال کارام هستم ، فکر نکنم اگه تمام کارای اداری که در تمام عمرم انجام دادم رو روی هم بزارم به اندازه این یه هفته دوندگی داشت ، یه حسنی داره اونم اینه که اگه کسی هم قصد بازگشت داشته باشه بلایی سرش میارن که دیگه بر نگرده ، نمیدونم از روی قصد یا چیز دیگه ای هست که سنگ جلو پای آدم میندازن ، میگردن تا یه نقطه پس و پیش شده باشه دوباره برمیگردوننت از اول ، از وزارت علوم بگیر تا حوزه نظام وظیفه که شلم شوربا تر از اونجا ندیدم تا کارات به مرحله گرفتن پاسپورت برسه ، پلیس بلاوه ده هم که دیگه سنگ تموم میزاره ، بیخود نیست که میگن میز آدم رو میگیره ، خدا نکنه یه پست و درجه ای هم داشته باشی ، خوب که ما ادعای مسلمونیمون هم میشه و همش خدا رو در نظر میگیرم ، در هر حال دیگه منتظر گرفتن پاسپورت هستم تا بعد ویزا رو بگیرم ،

۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

پسر بازی یا ...

شنبه صبح ساعت 6.30 به تهران پرواز دارم ، که حدود دو هفته اونجا خواهم بود که دیگه تمام کارای عقب مونده برای گذاشتن وثیه سربازی و گرفتن پاسپورت و ویزا رو انجام بدم ، اگه کارام درست بشه توی پستهای بعدی میگم کجا میخوام برم ، همه چیز به این دو هفته بستگی داره که آیا وزارت علوم پذیرش فوق لیساسم و قبول کنه و نامه برای خروج از کشور بهم بده یا نه ؟

امروز خیلی بهترم و علائم سرما خوردگی تقریبا از بین رفته اما صبح که رفتم آمپول سومم رو بزنم ، بجای اون خانمی که دیروز بهم دوتا آمپول زد یه آقا بود ، گفت برو بخواب مثل مرد تا بیام ، گفتم دیروزم مثل مرد رفتم و خوابیدم ، همین که دمرو روی تخت منتظر بودم هنوز وارد نشده بود آمپولو به سبک گاوی فرو کرد، نمیدونید چه دردی گرفت ، گفتم آخخخخخخخخخ.



فردا و پس فردا هم دوتای دیگه مونده ، خواستم از زیرش در برم ، اما گفتند که باید دوره ی پنسیلین کامل بشه که دیگه سرماخوردگی سراغت نیاد ، من هم مرد ، دوتای دیگه رو هم میزنم.



اما امروز بعدازظهر رفتم مرکز تجاری و یه سری لباس خریدم ، توی راه برگشت از اونجایی که از ترافیک متنفر هستم انداختم توی یه خیابون خلوت ، دیدم یه 405 همینجور پشت سرم چراغ میزنه و فلشراش روشنه و با سرعت داره میاد سمتم ، سرعتم رو کم کردم و کنار گرفتم تا بیاد رد شه ، همین که کنارم رسید سرعتشو کم کرد ، 5 تا دختر ژیگول بودن که با صدای بلند موسیقی داشتن حرکات موزون انجام می دادن ، خلاصه رفت جلوی منو زد ترمز ، پیش خودم گفتم اینا مس ت کردن ، دستمو دادم کنار و از کنارشون رد شدم ، تا اینکه دوباره سرو کلشون پیدا شد ، دوباره ازم سبقت گرفتن و تا رسیدن جلوی من زدن ترمز ، این دفعه وایسادم ببینم اینا چشونه ، تا وایسادم یکی از دخترا پیاده شد و اومد سمتم ، گفتمش چیه چرا اینجوری میکنید ؟ گفت نترس میای بریم یکم بگردیم ، گفتم نه ! کار دارم ، تا اومدم به خودم بجنبم سوار شد ، گفتمش خانم محترم من دیرم شده باید برم ، گفت باشه ، دست کرد کنسول ماشین و موبایلم رو برداشت یه شماره گرفت ، گفتم به کی زنگ میزنی ، گفت به خودم ، میخوام شمارتو داشته باشم ، همون لحظه موبایلش زنگ خورد ، گفت ما اینجا مسافریم ، بهت زنگ میزنم بریم بیرون ، شب بخیر و پیاده شد



۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

J.O.Z.E.P.H


دوست خوبم j.o.z.e.p.h عکسای زیبایی رو از سفرش به شیراز در ایام نوروز 88 گرفته و توی وبلاگش آپلود کرده ، باز هم این افتخار نسیبم شد که یک روزو در کنار جوزف عزیز باشم...
پ.ن : دو روزه که سرما خوردم ، روز اول فقط آبریزش بینی بود اما روز دوم به سینه درد و سرفه منجر شد و امروز که رفتم دکتر پنج تا آمپول نوشت ، تا حالا دوتاشو زدم ، از فردا هم روزی یکی ...

۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

داداشی و کاکاشی

13 هم به خیر و خوشی در باغ گذشت.، هوا یه مقدار سرد بود ولی با آتش حل شد .

دیشب و امشب خواهر زادهام یعنی داداشی و کاکاشی پیشم بودن و هستن ، میتونم ذوق و شوقشون رو از اینکه تا صبح بیدارن و هرکاری دلشون بخواد انجام میدن رو حس کنم ، یاد دوران بچگی خودم میفتم که چقدر حال میکردم شب رو خونه یکی از اقوام تا صبح بیدار می موندم و بازی میکردیم ، این تعطیلات هم فرصتی براشون شد. از شنبه باز باید برن مدرسه ...

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

بیکاری بد دردیه


از سر بیکاری پناه به سریال لاست آوردم ، دیگه شب و روز جاشونو با هم عوض کردن