...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

روزهایی که میگذرد


خیلی وقته که اینجا چیزی ننوشتم ، حسابی گرد وخاک گرفته وبلاگم ، اما توی این مدت که گذشت بیشتر درگیر دانشگاه و درسام بودم و البته هنوز هم هستم ، ترم سوم ارشد هم داره یواش یواش تموم میشه و فقط یه ترم دیگه تا اتمام ارشدم مونده ، اینجا به دلیل آرامشی که دارم زمان مثل یه رود به آرومی و بدون سروصدا میگذره و بیشتر سعی میکنم تا میتونم و فرصتش هست یاد بگیرم ، تا به حال اینقدر اشتیاق به یادگرفتن نداشتم ، شاید دلیلش اینه که فهمیدم این یادگرفتنهاست که آینده شغلی آدم رو میسازه ، اگه میشد که برگردم عقب نمیگذاشتم که هر درسی رو که پاس میکردم همینجوری ازش رد بشم ، تا میتونستم یاد میگرفتم.


۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

ماست بوفالو

برای اولین بار هست که دارم ماست درس میکنم ، فعلا که از مرحله ی گرم کردن شیر سرافراز بیرون اومدم ، توی هندوستان به دلیل اینکه گاو مقدس هست شیر هایی که توی بازاره از بوفالو گرفته میشه ، که هم خیلی خوشمزست و  خیلی هم خواص داره ، توی هر لیتر شیر پر چرب هم میشه یه استکان خامه گرفت ، به همین دلیل اگه از این شیر ماست درست کنیم خیلی خوشمزه میشه ، قیمت هر لیتر ماست حدودا 1500 تومن هست و هر لیتر شیر هم 750 تومن ، یعنی میشه با نصف قیمت ماست درست کرد…

حالا تا ببینم میتونم به نتیجه برسونم یا نه !

buffalo-2903

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

سورپرایز

چند روز پیش تولدم بود ، چون خیلی با روز تولد حال نمیکنم صداشو در نیاوردم ، امسال هم قصد دور هم جمع شدن ، با دوستان رو نداشتم (اگه پارسال خاطرتون باشه از طرف یکی از دوستام سورپرایز شدم) اما امسال یادم بود و دوستان هم یادشون بود و اکثرا توی فیس بوک تبریک گفته بودن ، پس دیگه جای سورپرایز شدنی باقی نمونده بود ، خلاصه روز تولد رسید و از اونجایی که تولد من با تولد ماهاتما گاندی توی یه روزه ، اینجا تعطیل رسیمه و منم چون کالج نداشتم دیرتر از خواب بیدار شدم ، ساعت ده بود با چشمای خواب آلود اومدم توی حال که دیدم یه دسته گل خوشکل روی میزه ، اول گفتم حتما بروبچ همخونه ام رفته بودن عروسی ، پارتی ، جشنی چیزی و این دسته گل رو آوردن ، اما بعد گفتم خدایا هندیا و گل طبیعی ، محاله ، رفتم از نزدیک نگاه کردم دیدم یه کارت تولدت مبارک هم روشه ، تازه فهمیدم که ماله منه ، حالا مونده بود ببینم که کی اینقدر خاطر من رو میخواد که یه دسته گل بزرگ و خوشکل رو فرستاده ، همین که داشتم کنکاش میکردم ، ساراو از اتاقش اومد بیرون ، گفت این دسته گل رو صبح پست برای تو آورد دیدم خوابی من گرفتم ، گفتم کی داده ، گفت نمیدونم اما هرکی بوده یه کیک تولد هم فرستاده که گذاشتم توی یخچال. رفتم سر یخچال تا ببینم نام و نشونی از این دل داده وجود داره یا نه، که دیدم این گل و کیک از ابوظبی اومده ، شاخم داشت در میومد ، که هم خونم اومد توی آشپزخونه و یه کارت تبریک تولد بهم داد گفت راستی اینم باهاش بود ، منم گرفتم دیدم از طرف یکی از دوستای اندونزیاییم هست که توی ابوظبی بیزینس داره ، خلاصه تولد امسال هم برام سورپرایزی شد به یاد ماندنی و بخاطر لطف این دوستم شب چند تا از دوستای نزدیک و همخونه هام رو دعوت کردم به صرف شام توی رستوران مجتمع ، جای همگی خالی خیلی خوش گذشت

پ.ن : جریان این دوست اندونزیاییم رو توی پست بعدی میگم که کیه و جریان چیه

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

مهران جان شرمنده


آقای مدیری عزیز

اینجا نسخه ی اصلی ه سریالتون وجود نداره ، اشکال نداره دانلود کنیم ؟ ولی اگه شماره حساب باشه مطمئنا مبلغشو به حساب میریزیم

امضاء دانشجویان اون ور آب

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

ایرانی حسود



ایرانی ها فقط به فکر حسادت و اینکه چطور بتونن یه هموطنشون رو پایین بکشن هستن ، امروز چهره ی حسادت رو توی صورت خیلی از ایرانی های هم کلاسیم دیدم که چطور به خاطر اینکه یه ایرانی فارغ التحصیل رشته ی خودمون به عنوان استاد کمکی به ما درس میده داد و فریاد میکردند و ابراز انزجار ! در صورتی که اگر این استاد کمکی هندی بود تازه خیلی هم تحویلش میگرفتند، نمیدونم همه ی ملیت های دیگه چطور اینقدر همبستگی دارند و ما اینطور...

Go Vivid


این روزها با این مینی لپ تاپ دوست داشتنی توی دنیای وب گشت میزنم ، اینجا توی هندوستان سونی با تبلیغات گسترده خانم کارینا کاپور ، هنرپیشه مطرح و زیبای هندی بازار خوبی رو به دست آورده

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

عجب کارتونی بود


دیروز بعد از یک ماه امتحانات طولانی و سخت بالاخره سال اول کارشناسی ارشدم تموم شد و از هفته ی دیگه سال دوم رو شروع میکنیم.
دیروز برای اولین بار توی هندوستان رفتم سینمای سه بعدی، کارتون despicable me خیلی باحال بود ، اینجا یکی از بهترین سینماهای دنیا رو داره ، با صندلی های خیلی راحت ، سیستم تهویه مطبوع بسیار عالی ، صدا و تصویر هم که مرگ نداره ، از همه مهمتر خیلی مرتب و منظم

پ.ن : امروز میرم بنگلور ، این یه هفته تعطیلات رو اونجا میگذرونم

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

Life


Life is too short to take TOO seriously

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

سیستم امتحانی هندوستان


باز فصل امتحانا شروع شد و به مدت یک ماه امتحان دارم ، سیستم دانشگاهی هند اینحوریه که در طول یه ترم دوتا میان ترم میگیرن که دانشجو به انتخاب خودش میتونه یکی یا هر دو رو بده ، هرکدوم بهتر بشه به عنوان نمره میانترم محسوب میشه ، میانترم از 40 نمره هست و پایان ترم از 60 نمره، اولین میانترم در اواسط ترم تحصیلی و میانترم دوم دقیقا آخر ترم و بعد از اتمام کلاسا ، بلافاصله بعد از امتحانای میدترم دوم امتحانای فاینال شروع میشه که اکسترناله ، و سوالا رو اساتیدی خارج از کالج طرح میکنن و حتی تصحیح برگه ها هم دست افرادیه کاملا ناشناس ، سیستم نمره دهی هم افتضاحه ، تاپ استیودنت باشی ماکسیم 70 از 100 میشی ، اما توی مدرکت نشون میده که فرست کلاس هستی
نکته ای که اینحا مهمه اینه که باید تمام دفترچه امتحانی رو پر کنی و اگه میخوای نمره ی بالاتری بگیری باید حد اقل دو تا سه دفترچه اضافی بگیری ، به عبارتی از حداقل چهل صفحه تا 60 ، 70 صفحه بنویسی ، که این یعنی سه ساعت جلسه امتحان بدون فکر کردن ، بنویس ، بنویس ، بنویس

پ.ن : خبرا از ایران از این جکایت میکنه که وحشتناک گرمه ، اما جای همگی خالی هوا اینجا کاملا بهاری و دلنشینه

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

بنزین لیتری 1380 تومان



اینجا توی مملکت هندوها بنزین لیتری 60 روپیه هست ، یعنی اگر به تومان خودمون تبدیل کنیم به عبارتی میشه 60 * 23 = 1380

فکرشو بکن لیتری 1380 تومان بدی بنزین ، اونم با این مسافت های طولانی و ترافیک

400 تومن خیلی خوبه ها :)

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

goodbye time


امشب اولین باره که اینقدر دلتنگی رو احساس میکنم ، دلیلش اینه که داداشم از اینجا رفت بنگلور که درسشو اونجا شروع کنه ، این مدت که اینجا بود به مراتب بیشتر از زمانی که توی ایران با هم بودیم به هم نزدیک شده بودیم ، بازم لحظه ی خداحافظی و دلتنگی های سختش ، همیشه از این لحظه متنفر بودم و ازش فرار میکردم ، به یه نحوی اون لحظه ی خداحافظی رو دور میزنم و بدون نگاه کردن به چشم فرد سریع ماچ و بوسه ها رو میکنم و از صحنه دور میشم ، یه جورایی درک کردم که چقدر سخته برای خانواده که یکی از نزدیکاشون میزاره و بار سفر میبنده ، مخصوصا پدر و مادر...

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

How to be happy


Honey roasted Pork Ham + Smirnoff + Miscellaneous ... = Happy Time

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

مزه ی شیرین کارت معافیت سربازی

و اینک کارت معافیت از خدمت کاپیتان هم صادر شد
هم اکنون با تماس تلفنی از وطن این خبر مسرت آمیز به اینجانب ابلاغ شد

پ.ن : با تشکر فراوان از سردار زاده کمند که واقعا مرد بزرگواریه و همینطور سرکار خانم کشاورز (در انجمن ایرانیان خارج از کشور) که اگه پیگیری های بی چشم داشت ایشون نبود کار من درست نمی شد
پ.ن : یه تشکر ویژه از برادرای عزیزم که با رفتن به خدمت سربازی باعث معافی من شدن

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

Xperia


به لطف این Xperia دیگه اون نیم وجب مینی لپ تاپ هم از چشم افتاده و یوزلس شده


۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

برگشت به هندوستان


یک هفته میشه که برگشتم به هندوستان ، توی این چند روز وقت نکردم که آپ کنم ، اینجا زمان خیلی زود میگذره ، صبح شب میشه شب صبح ، اصلا گذر زمان رو حس نمیکنی ، کلا حس آرامش دلیل خوبیه برای زندگی ، هوا هم که حسابی بارونیه و یهو میبینی شدی خیس آب ، البته به لطف یکی از دوستان، ماشین دار شدیم و دیگه از پیاده روی معاف.

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

آخرین روزها در ایران


بیش از یک ماه هست که ایرانم و تا چند روز دیگه برمیگردم ،این سفر پر از استرس ، فشار و تنش بود ، کلا زندگی توی ایران مثلث خشم ، اضطراب و افسردگی رو برای هر انسانی به ارمغان میاره ، گرونی هم که ماشالله بیداد میکنه ، چند روز پیش رفتم یه شلوار بگیرم که دیدم زیر هفتاد هزار تومن اصلا چیزی نیست ، اونایی که به درد بخور بودن بالای صدهزار تومن بود ، پشیمون شدم گفتم همون هند میگیرم که با یک دهم این هزینه میشه یه جنس خوب خرید ، خلاصه ماجرا ، بیشتر دوندگی من مربوط به کارای معافی سربازیم بود که بالاخره هفته ی گذشته مدارکم رو پست کردم و دیگه منتظر گرفتن کارت هستم ، سال آتی تحصیلی یکی از مهمترین و سرنوشت ساز ترین سالهای تحصیلیم هست ، خیلی باید تلاش کنم تا به اون ایده آلی که میخوام برسم ، پس تا پست بعدی از هندوستان خدانگهدار
پ.ن : همه دوستام توی هند دندون تیز کردن که پام برسه اونجا شیرینی بگیرن :)

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

یا سرباز و سربازی بازی


اینجا ایران ، توی این مدت همش توی سفر بودم اونم با اتوبوس ، از مرز ایران و پاکستان، زاهدان ؛ تهران و اصفهان و چند شهربزرگ و کوچیک دیگه ، خلاصه به اندازه ی تمام عمرم دوندگی کردم ، بماند که چقدر سختی کشیدم ، این سفرها رو برای دنبال کردن کارای معافی سربازیم انجام دادم ، تجربه ای که یاد گرفتم این بود که در نا امیدی بسی امید هست ، واقعا وقتی به نقطه ی صفر میرسیدم باز یه روزنه ای پیدا میشد که دنبال کنم ؛ تا حالا که خدا رو شکر خوب پیش رفتم ، اما هنوز کلی دوندگی دارم ، امیدوارم تا وقتی که ایران هستم به یه جایی برسونمش ، این بود که نرسیدم هم به وبلاگم سر بزنم هم به شما دوستای گل ، یه دلیل دیگش هم اینه که سرعت افتضاح اینترنت بدجوری روی مخه ، ترجیح میدم که کانکت نکنم تا حداقل اعصابم راحت باشه ! چیزی دیگه هم به پایان سفرم به ایران نمونده ، خیلی روزا زود میگذره.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

Sharjeh Airport

اینجا فرودگاه شارجه , شش ساعت باید منتظر بمونم تا پرواز به ایران , خیلی خلوته , فرودگابزرگی نیست اما خیلی تمیزه فیری شاپ قشنگی دارهپس تا ایران

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

خرید پیشرفته !!!

از وقتی که تونستم ویزا کارت (همون کردیت کارت) البته از نوع دبیتش* بگیرم چند باری خرید اینترنتی کردم ، یه تجربه ی جدید و یه حس کاملا متفاوت ، خیلی لذت داره از توی سایت های مختلف بگردی و کالای مورد نیازت رو انتخاب کنی ؛ اوایل فکر میکردم که خیلی ریسک بالایی داره ، اما از وقتی که به پیچ و خمش آشنا شدم دیدم که خیلی بیشتر از اینها امنیت حساب کاربری داره و کاملا قابل پیگیری و پیگرد قانونی ، ابتدا باید یه سری نکات ریز رو یاد گرفت و البته با اولین خرید همه چیز آسون میشه ، اولین خریدم بلیت هواپیما بود بعد قطار ، آخریش هم چند روز پیش ، کفش و عینک ، که تخفیف خوبی خورده بود ، خریدم. در عرض چند ثانیه بدون هدر دادن وقت و کلی هزینه جانبی میشه خرید کرد ، اینجا هر چیزی رو که فکر میکنید میشه با خرید الکترونیکی تهیه کرد.

* : کردیت کار قابلیت استفاده از اعتبار بانکی با بالانس صفر داره اما دبیت کارت دقیقا با همون مبلغی که توی حسابتون هست میتونید خرید کنید.


پ.ن : مطلبی راجع به خرید الکترونیکی از صادق خان جم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

تفاوت دانشجوی درجه یک و دو


همیشه برای رسیدن به هدف باید خیلی تلاش کرد ، اگر می خواهید که به اون فله ی موفقیت توی زندگی برسید باید متفاوت فکر کنید ، اگر توجه کرده باشید اکثر دانشجوها یک هدف رو دنبال میکنن ، بسته به فیلد کاری و تحصیلیشون یه نقطه ی مشترک دارند و همه تلاش میکنن که به اون هدف خاص برسند ، اما اگه میخواین متمایز باشید و فراتر از هم رده های خودتون عمل کنید باید طرز فکر و در نهایت هدفتون رو تغییر بدید.

اکثر جوونای کشورمون برای ادامه تحصیل راه ساده ای رو انتخاب میکنن ، یعنی گرفتن پذیرش از دانشگاه های رده دوی آسیایی اعم از هندوستان ، مالزی ، فیلیپین یا کشورهایی مثل اکراین، قبرس ، ترکیه ، مجارستان و ... هدف همگی گرفتن مدرکی به زبان انگلیسی، گرفتن مدرک زبان بین المللی با نمره ی خوب ، GMAT ، GRE ، CAT و ... ، این وسط تعدادی هستند که هدفشون متفاوته (به تعداد انگشتای دست) برای رسیدن به اون هدف تلاش میکنن ، کار میکنن البته اینم بگم که فقط خواستن، کاری از پیش نمی بره ، فقط گام اوله ، مهم چطور به نتیجه رسیدنه ، اگر جدیت داشته باشن و استراتژی درستی اتخاذ کرده باشن به اون هدفشون میرسن. از طرف دیگه تعدادی بعد از اتمام دوره ی کارشناسی به یک باره هدف نهایی و اعلای خودشون رو انتخاب میکنن و مستقیم به دانشگاه های درجه یک امریکا و اروپا میرن ، این دسته از دانشجو ها به هدف صرف گرفتن مدرک به خودشون زحمت گرفتن پذیرش و سختی های رفتن رو نمیدن ، عاطفه دانشجوی دکترای شیمی در امریکا اولین دانشجوی ایرانی دانشکدشون ، که میتونید اینجا یکی از تفاوت هایی رو که گفتم بخونید.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

زن = سیب ، مرد = شر اب




روی عکس کلیک کنید تا بزرگ بشه و بتونید معنی مرد و زن رو بخونید

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

همخونه از نوع هندی


من تجربه ی زندگی توی خونه ی دانشجویی با هموطن ایرانی و الان هم با هم خونه های هندی رو دارم ، میخوام یه مختصر از تجربه زندگی با هندی ها بنویسم : اگه با قشر متوسط مالی و تحصیل کرده هندی همخونه باشید ، آدمای خیلی تمیزی نیستن ، توی مواردی که میشه گفت کثیف هم هستند ، اغلب شلخته هستند ، به ندرت میشه هندیی پیدا کرد که منظم باشه ، رعایت موارد بهداشتی هم کم و بیش هست اما نه به اندازه ما ایرانی ها ، باید حتما وسایل شخصیتون رو جدا کنید ، حوله ، لیف حمام ، شامپو و صابون و ... حالا توی موارد مالی: حتی المقدور تلاش میکنن چیزی از جیبشون توی جیب شما نره که هیچ اگه هم دستشون بیاد از جیب شما حتما توی جیب اونا خواهد رفت ، کاملا رک هستند و تا قرون آخر حساب کتاب میکنن که این یه حسنه چون شما هم میتونید یادبگیرید و همه چیز رو حساب کنید ، توی مواردی هم دست و دل باز هستند و خرج میکنن ، تفاوتی که با ما ایرانی ها دارند اینه که چیزی به نام هدیه و کادو مثلا به مناسبت تولد ندارند ، مهمونی هم که میرن دست خالی ، از اونجایی که خودشون گل هستند، حتی گل هم نمی برند ، اگر هم بخوان گل هدیه بدن از نوع مصنوعیش، آدم های باهوشی هستند اما ذهنشون یه بعدی کار میکنه ، یعنی همزمان نمیتونن روی دو تا کار تمرکز کنن ، یه جورایی مثل رباط هستن که برنامه ریزی میشن و تا زمانی که برنامشون عوض نشه همون کار رو چه درست چه غلط انجام میدن ، خیلی خالی بند هستند ، اما دروغ نمیگن ، اگه یه مزیتی داشته باشند خیلی بزرگش میکنن، اینایی که گفتم که خوبیاشون نبود ، اما محاسنشون که به هموطنای ما میچربه ، توی کار شما فضولی نمیکنن ، خیلی راحت میشه باهاشون بی پرده و رک صحبت کرد و به تریج قباشون بر نمیخوره ، انعطاف پذیر هستند و میشه باهاشون کنار اومد ، دو رو نیستند ، همون چیزی که توی باطنشون هست رو توی ظاهرشون نشون میدن ، تجملاتی نیستند ، مزاحمتی براتون ایجاد نمیکنن اگر هم توی موردی ایجاد بشه میشه بهشون تذکر داد بدون اینکه ناراحتی به وجود بیاد برطرف میکنن، اصلا تعارفی نیستند و نمیدونن تعارف یعنی چی ، اولش برای ما خیلی سخته که با این خصلت کنار بیایم اما بعد از مدتی درست میشیم ، اهل کتاب خوندن هستند ، اکثرا در حال خوندن کتاب میبیندشون ، یکم حسود هستند اما حسادتشون به شما ضربه نمیزنه و بیشتر تلاش میکنن که خودشون رو به شما برسونن، دردسر ساز نیستند ، به قول معروف سرشون توی لاک خودشونه و اهل دعوا و شلوغ باز هم نیستند


با توجه به موارد بالا میشه داشتن هم خونه ی هندی رو به ایرانی ترجیح داد

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

درس یا تفریح !!!


ما دو دسته هموطن داریم که از کشور به صورت دانشجویی برای تحصیلات تکمیلی خارج میشن ، یه دسته که واقعا برای تحصیل و ارتقاء سطح علمی و تحصیلی بار سفر میبندن و دسته دوم که ماشالله کم هم نیستن برای تفریح ، خوش گذرونی ، عیاشی و خلاصه تو یه کلام فرار از تمام محدودیتهایی که خانواده و جامعه براشون ساخته از کشور خارج میشن ، اینها همه تصمیماتی کاملا شخصیه که به خود شخص مربوط میشه ، چیزی که جای بحث داره آینده ای که در انتظار این چنین افرادی هست، اینم باز شخصیه شاید یکی بخواد تا آخر عمرش اینجور زندگی کنه، تجربه نشون داده که جایی که ایرانی بیشتره مشکلات بیشتری وجود داره ، دختر و پسر هم نداره ، پس اگه میخوایید واقعا درس بخونید ، تحقیق کنید که جایی که میرید ایرانی کمتر باشه ، که همین مجمع ایرانی ها یه معضله ، توی هم ورودی ما ایرانی کم نیست اما کسایی که برای تحصیل اومدن اندازه تعداد انگشتای دسته ، اینم بگم که اینجا همه به هدفی که اومدن میرسن ، اما یکم اگه ضعف نشون بدی هدفت به کل عوض میشه.

اینقدر محبت نکن که باعث ناسپاسی بشه


هرکس خصوصیات و شخصیت و رفتار و منش خاص خودشو داره ، شخص به شخص متفاوته ، شاید دو نفر بتونن خیلی شبیه به هم باشن اما فکر میکنم همونجور که اثر انگشت منحصر به فرده ، رفتار و اخلاق هم همینطور ، روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که یکی از خصوصیات من اینه که یه آدم کاملا اجتماعی از نوعی که حتی با کسایی که با حسادت یا تنگ نظری و شاید بدذاتی سعی در رنجاندن من دارن باز رابطه ی کاملا صمیمی برقرار کنم و سعی کنم که بهشون کمک کنم ، اگر کسی هم باعث رنجش من بشه باز این من هستم که توی رابطه پیش قدم میشم و نمیتونم ببینم کسی توی رابطه با من احساس ناراحتی کنه ، این شخصیت باعث شده خیلی ها منو دوست داشته باشن ، اما خیلی جاها به ضررم تموم شده و میشه ، نکته اینجاست که به هیچ وجه نمیتونم خودمو تغییر بدم ، دیگه هم تلاشی برای تغییر دادن خودم نمیکنم ، چون نمیشه ، این خصلت منه ، پس من یه قاضی نمیتونم بشم ، یه مدیر منابع انسانی هم نمیتونم بشم چون شخصیتی میخواد که گاهی اوقات باید خیلی آدما رو در نظر نگیری ، حتی بی تقاوت باشی و گاهی اوقات پا روشون بذاری ، یه روز یکی از آشنایان که مردی خیلی دنیا دیده و با شخصیت هست بهم زد ، که هیچ وقت اینقدر محبت نکن که باعث ناسپاسی بشه. شاید یه روزی بتونم اینحور آدمی بشم اما ...

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

هدف ، سفر به ایران و باز حرف از سربازی


چند روز دیگه خانواده برمیگردن ، چون منم تا چند مدت دیگه برای تعطیلات تابستانی میرم ایران دلم نگرفته ، اگر اینجور نبود خیلی سخت میگذشت، تو این مدت نرسیدم درست و حسابی درس بخونم ، وجدان درد اونم اضافه شده ، چیز دیگه ای به میان ترما نمونده ، با یه برنامه ریزی فشرده امیدوارم که به همه چیز برسم ، به این نتیجه رسیدم که هدف توی زندگی خیلی مهمه ، داشتن هدف ، اون نقطه ی آخر و رسیدن بهش میتونه زندگی رو زیبا کنه ، اما متاسفانه اکثر ما ایرانی ها با حاشیه هایی که هم برای خودمون و هم از طرف اطراف برامون میسازن، عمل کردن به این برنامه ریزی رو سخت میکنه ، اگر کسی بتونه با این حاشیه ها بی توجه باشه میتونیم بهش بگیم که آدم موفقیه و بالغ شده ، وقتی آدمایی رو میبینم که بدون هیچ حرف و حدیثی به هدفشون فکر میکنن و براش تلاش میکنن که بهش برسن انرژی میگیرم و کلی لذت میبرم.
یه دانشجوی دیگه هم به هند پیوست ، حالا بماند که کیه ! اما یه پایگاه دیگه هم توی یه شهر دیگه ساخته شد، من که خیلی اینجا نمی مونم اما اون حالا حالاها اینجاست .
پ.ن : توی این سفر ایران باید برم دنبال کارای سربازیم ، امیدوارم نامیدم نکنن یه چند تا سفر باید برم که یکیش مرز سراوانه، اگر کارشکنی جایی نباشه با کارت معافیت برمیگردم
پ.ن : بهترین سیزده بدر عمرم رو امسال بدر کردم ، خیلی خیلی خوش گذشت.

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

عید بدون مشخصه های عید


دوباره باشگاه رو شروع کردم ، این یک ماهی که تا برگشتن به ایران مونده برم یکم بدنمو بسازم که ایران خوش بگذره :دی

سال هم که نو شد اما اینجا از تعطیلات نوروزی خبری نیست ، از عید دیدنی و چایی و شیرینی و میوه های فراوون خبری نیست ، از مسافرای نوروزی و بارونای بهاری خبری نیست، خلاصه عید هم فقط توی ایران بوی عید میگیره، سال نو هم که تلویزیون ایران نبود این صدای توپ و ساز رو بشنویم ، دلم خوش بود که از توی اینترنت میتونم شبکه ها رو ببینم که همون لحظه سال تحویل هنگ کرد ، من که اصلن ساعت سال تحویل رو اشتباه فهمیده بودم و با تاخیر میخواستم سال رو تحویل کنم، هنوز هم نفهمیدم 11.15 بود یا 11.03

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

نوروز هندی


بعد از سه روز سفری که به بندر چنای داشتم بلافاصله با اکیپی از همکلاسیا رفتم گوا ، دو هفته اونجا به لطف خانواده به آرامش گذشت و خیلی زود تموم شد ، سفری که به چنای داشتم یه سری تغییراتی در دیدم به زندگی به وجود آورد ، که امیدوارم در آینده به دردم بخوره ، از چند روز پیش دانشگاه رو به صورت جدی شروع کردم یک ماه دیگه باز میان ترم دارم و بعد از اون کل ماه می تعطیلات تابستانی هست که ایشالله میام ایران ، راستی پس فردا عیده ، هیچ خبری که نیست اما عیدتون مبارک و ایشالله سال آینده به اون آرزو گنده ِ برسید

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

سفر به چنای


یه سفر یه روزه یا قطار به چنای دارم که سر جمع میشه سه روز یه روز توی راه یه روز اقامت اونجا یه روز هم برگشت، همینجور که توی نقشه میبینید مسافت زیادی نسبت به مساحت هند نیست اما همین یه وجب راه یه روز باید توی قطار باشم ، سیستم راه آهن این شبه قاره خیلی منظمه که تمام هندوستان رو دربرمیگیره

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

فستیوال رنگ


یک هفته هست که امتحانای پایان ترمم تموم شد و ترم جدید بلافاصله شروع شد اما من توی چند روز گذشته خیلی شل زدم و یکی در میون رفتم البته بخاطر اینکه یه سری کار داشتم که باید انجام میشد میلاد حضرت محمد اینجا امروزه شنیدم ایران هفته ی دیگست !!! دوشنبه هم فستیوال رنگ هست که اگه دیده باشید مردم میریزن تو خیابونا و شادی میکنن و به هم رنگ میپاشن ، هوا هم یواش یواش داره گرم میشه ، البته ظهرها که گرم شده ، مخصوصا برای من که وحشتناک گرمایی هستم، سه شنبه این هفته که میاد یه سفر یه روزه به چننای دارم ، که البته سه روزه میشه 1 روز رفت یه روز اقامت اونجا و یه روز هم برگشت! ماشالله اینجا مسافتای کوچکشون یه روزست

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

just one more exam


تا حالا شده تو یه زمان خاص همه چیز پشت سر هم از آسمان و زمین و چپ و راست واستون بباره ؟!! حتما شده ، درست من توی این وضعیت هستم ، یه عالمه مشغله ریخته روی سرم ، فقط منتظرم یه دونه امتحان باقی مونده رو بگذرونم و بعد همه چیز رو مرتب کنم ، فعلا که همه چیز ریخته به هم ، جالبه توی یه روز یهو اینقدر فشار زیاد میشه که آخر کلافه میشی !!!

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

ماجرای اخراج یه دختر و پسر ایرانی


امتحان پشت امتحان ، اونم از نوع دری وری ش ، یه درس داریم به نام قانون تجارت (توی همون مایه های دروس عمومی خودمون) که به هیچ دردی هم نمی خوره فقط دامنه لغت زبان انگلیسیت رو بالا میبره و تند نویسیتو تقویت میکنه و از همه مهمتر یاد میگیری که چطور توی 3 ساعت چهل صفحه رو پر کنی ، فعلا در حال حفظ کردن تیتراش هستم که بعد سر جلسه بتونم تیترارو بنویسم و برای توضیحشون از خودم قانون بسازم ، شایدم اگه قانون کم آوردم از همین چرت و پرتایی که توی وبلاگم مینویسم انتقال بدم رو برگه ی امتحان.
این ترم به خاطر تبحر بالای همکلاسی های ایرانیمون توی تقلب کردن، دوتا از بچه ها دو ترم معلق شدن، جالب اینجاست که یکی از گل پسرا به جای یه دختر خانم گل تر از خودش، میره سر جلسه ، جالبتر اینه که، کی زیرابشون رو زده؟ یکی دیگه از دانشجوهای گل ایرانی ، که ماشالله بزنم به تخته توی هیچی کم نمیارن ، از هرگونه تخلف و کلاه برداری بگید تا زیرآب زدن و آخر مرام نامردی ، خلاصه دانشگاه ما مثل اینکه متوجه شده باید حواسش به این دانشجوهای ایرانی باشه از این رو تمهیدات نظامی وحشتناکی رو تدارک دیده و با کل قوا میخوان یه حال اساسی از دوستان ایرانی محصل بگیرن ، خلاصه این دو هفته که بگذره پرونده این ترم تموم میشه.
پ.ن : از سال دیگه تصویب شده که برای پذیرش ایرانی ها دقت بیشتری بشه و با مدارک جی مت و ایلتس و ریزنمرات بالا و ... پذیرش بدن

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

ExamSsSsSs

Again exam season, but with a different that I don`t have any stress even I fail all

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

i Pod Shuffle

The Best gift from my aunt , so small and beautiful

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

عجب مرغیه ها ، از اون مرغا


فکر کن سن و سالی ازت گذشته باشه ، توی کشور غریب باشی ، خانواده ات هم اومده باشن چند مدتی که ببیننت ، اونم چی درست یه روز قبل از شروع یک ماه امتحانای نهایی ، آبله مرغون بگیری، الفاتحه...

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

باز هم توپلوف


باز هم توپلوف
باز هم فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

خوابگاه مختلط




هر فرهنگ یا ضدفرهنگی برای جا افتادن توی هر جامعه ای احتیاج به سالها زمان و بستر سازی داره ، وقتی توی یه جامعه محدودیت هایی وجود داره و اگر ناگهانی محدودیت ها برداشته بشه مشکلاتی فراوانی رو با خودش به وجود میاره ، میخوام در مورد دانشجو های ایرانی که برای ادامه تحصیل بار سفر میبندند و به کشوری میرن که محدودیت هایی که در جامعه ما هست رو نداره بنویسم.

وقتی سالها توی سیستمی تحصیل کردیم که از پایه و اساس روابط دختر و پسر جداست و با دیواری بتونی از هم تفکیک شده و به یک باره به سیستمی که این گونه روابط به صورت عادی و سیستماتیک تعریف شده وارد میشیم ، مسائلی رو باید مدنظر داشته باشم و رعایت کنیم ، تا بعد از گذشت مدتی با سیستم جدید آشنا و خو بگیریم ، یکی از اون موارد خوابگاه و هم خونه ای جنس مخالفه، که در بدو ورود یا بعد از چند ماه دوستان ایرانی تمایل به اون پیدا میکنن، به عنوان مثال ابتدا از یک دوستی ساده شروع میشه و بعد به هم خونه شدن منجر میشه ، که اگه با این سرعت پیش بره مشکلات فراوانی به همراه خواهد داشت ، مشکل بزرگتر اینه که خانواده های دانشجو از این موضوع هیچ اطلاعی ندارند که این هم در آینده در صورت بروز اتفاقی به نوبه خودش دردسر ساز خواهد شد ، بیشتر حرفم رو به دختراست که بدون هیچ گونه اطلاعی از وضعیت زندگی با یه پسر (اونم فقط با شناخت بسیار سطحی و چند ماهه یا حتی چند روزه) و بدون هیچگونه تجربه اقدام به این کار میکنن ، دلایل محتلفی باعث این کار میشه که اون به جای خودش ، اما مطمئناً بعد از اتمام تحصیل و حتی اکثرا بین تحصیل از همدیگه جدا میشن و تازه بعد از اون هست که مشکلات فراوانی برای دختر به وجود میاد، در هر صورت امیدوارم زمینه ای پیش بیاد که مردم دید بازی نسبت به این موضوع پیدا کنن، به عینه میشه دید که محدویدت های گذشته باعث میشه که تمایل به این کار چندین برابر بشه و حتی پیش زمینه های مذهبی هم مانع از این کار نمیشه و البته معکوس هم عمل میکنه و فرزندان خانواده هایی که از لحاظ اعتقادات دینی بسیار در سطح بالایی هستند ، بیشتر این کار رو میکنن.
البته داشتن رابطه سالم خیلی خوبه ، اما متاسفانه اینقدر محدودیت های جامعه ی ما زیاده که دیگه تعریفی برای رابطه ی سالم بین دختر و پسر وجود نداره ، اینه که باعت میشه دوستان ایرانی حد و حدود خودشونو ندونن.
بدتر اینه که بعضی از دخترای ایرانی هستند که با عربها هم خونه میشن ، در صورتی که خود عربها هم محدودیت های خیلی بیشتری نسبت به ما دارن.


۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

سالروز اسباب کشی !!!



سه سال پیش همچین روزی از پرشین بلاگ به خاطر مشکلات فراوانی که داشت به بلاگر اسباب کشی کردم و شروعی جدید برای بلاگم به راه انداختم ، اما مدتیه که پرشین بلاگ، وبلاگ قبلی که کلی آرشیو دوس داشتی و خاطره های بیاد موندنی داشتم رو برداشته ، متاسفانه پسوردمم یادم رفته ، ماشالله اینقدر توی سایتهای مختلف عضو هستم که هرکدومشون هم یه پسورد دارن و یه عقل انیشتینی میخواد تا همه رو حفظ باشم.
سال 2009 بلاگی، سال متفاوتی بود با 95 تا پست ، توی این سال گاهی فعال شدم و تند تند نوشتم ، گاهی بی حوصله و تنبل، مهمترین قسمت زندگی بلاگیم اضافه شدن یه لیبل جدید به نوشته هام بود به نام هندوستان که به سرعت خودشو به اول لیست لیبل هام رسوند ، امیدوارم سال 2010 هم مثل سال گذشته یه لیبل دیگه اضافه کنم که اونم خودش رو به ردیف اول برسونه.

پ.ن : یه پست کاملا غرغرانه دارم که بعدا مینویسم.

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

کاریکاتور از نوع هندی

این کاریکاتوری که میبینید امروز روی در و دیوار دانشگاه پخش شده بود ، سمت راست مردم فقیر ایالت آندرا که مدتیست تقاضای استقلال یک ایالت جدید به نام تلنگانا دارند و یه عالمه اعتراض و آشوب به پا کردند ، سمت چپ هم همون آندرایی هاست که در رفاه زندگی میکنند و به قول خودشون از دست رنج مردم فقیر زندگیه مرفه ای دارند ، از یک ماه قبل اعتراضات به اوج خودش رسید به حدی که شبها با آتش زدن اتوبوس ها و تخریب اموال عمومی خشم خودشون رو نشون دادند ، اما هنوز کار به جایی نبردند ، معلوم نیست در آینده این مشکل به کجا ختم بشه ، اما نکته ای که میشه به وضوح دید د.مک راسی هندوستانه.

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

کاپیتانی که نقاش شد


یه مدت تعطیلات ناخواسته داشتیم ، که البته به عنوان تعطیلات زمستانی یاد شد (اینجا هوا کاملا تابستونیه ) و تموم شد رفت ، دوباره از فردا شروع میشه ، اما احتمالا باید آماده ی امتحان دادن بشیم ، نمیدونم بخاطر این تعطیلات چی میشه ، به هر حال توی این مدت من بیکار ننشستم و دست به کار شدم و یه حرفه ی جدیدی رو یاد گرفتم ، نقاشی ساختمان وسایل رو گرفتم و خونه رو رنگ کردم ، برای کار اول خوب از آب درومد مخصوصا که یه قسمتایی رو باید از پلاستر (گچ) برای ترمیم دیوار استفاده میکردم که یه لم خاص خودشو داره ، اینه که میگن کسایی که میرن خارج همه فن حریف میشن، دیگه باید کاراتو خودت انجام بدی که هیچ وقت توی مملکت و خونه ی خودت انجام نمیدادی.

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

2010