...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

سورپرایز

چند روز پیش تولدم بود ، چون خیلی با روز تولد حال نمیکنم صداشو در نیاوردم ، امسال هم قصد دور هم جمع شدن ، با دوستان رو نداشتم (اگه پارسال خاطرتون باشه از طرف یکی از دوستام سورپرایز شدم) اما امسال یادم بود و دوستان هم یادشون بود و اکثرا توی فیس بوک تبریک گفته بودن ، پس دیگه جای سورپرایز شدنی باقی نمونده بود ، خلاصه روز تولد رسید و از اونجایی که تولد من با تولد ماهاتما گاندی توی یه روزه ، اینجا تعطیل رسیمه و منم چون کالج نداشتم دیرتر از خواب بیدار شدم ، ساعت ده بود با چشمای خواب آلود اومدم توی حال که دیدم یه دسته گل خوشکل روی میزه ، اول گفتم حتما بروبچ همخونه ام رفته بودن عروسی ، پارتی ، جشنی چیزی و این دسته گل رو آوردن ، اما بعد گفتم خدایا هندیا و گل طبیعی ، محاله ، رفتم از نزدیک نگاه کردم دیدم یه کارت تولدت مبارک هم روشه ، تازه فهمیدم که ماله منه ، حالا مونده بود ببینم که کی اینقدر خاطر من رو میخواد که یه دسته گل بزرگ و خوشکل رو فرستاده ، همین که داشتم کنکاش میکردم ، ساراو از اتاقش اومد بیرون ، گفت این دسته گل رو صبح پست برای تو آورد دیدم خوابی من گرفتم ، گفتم کی داده ، گفت نمیدونم اما هرکی بوده یه کیک تولد هم فرستاده که گذاشتم توی یخچال. رفتم سر یخچال تا ببینم نام و نشونی از این دل داده وجود داره یا نه، که دیدم این گل و کیک از ابوظبی اومده ، شاخم داشت در میومد ، که هم خونم اومد توی آشپزخونه و یه کارت تبریک تولد بهم داد گفت راستی اینم باهاش بود ، منم گرفتم دیدم از طرف یکی از دوستای اندونزیاییم هست که توی ابوظبی بیزینس داره ، خلاصه تولد امسال هم برام سورپرایزی شد به یاد ماندنی و بخاطر لطف این دوستم شب چند تا از دوستای نزدیک و همخونه هام رو دعوت کردم به صرف شام توی رستوران مجتمع ، جای همگی خالی خیلی خوش گذشت

پ.ن : جریان این دوست اندونزیاییم رو توی پست بعدی میگم که کیه و جریان چیه