...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

مشغله های من

از بی خوابی کانکت کردم که وقت ِ نداشته ی طول روزم رو برای آپ کردن و خوندن ِ وبلاگاتون جبران کنم ، راستش همونطور که گفته بودم من تا وقتی که کلاسای دانشگاه برقراره وقت آزاد دارم ، به محض اتمام امتحانا دیگه آزادی خدانگهدار ، صبحا تا ظهر سرکارم ، بعدازظهرها هم کلاس زبان ِ ایلتس و باشگاه ، تابرسم خونه 11 شده و تا یه چیزی بخورم میشه 12 و تا بخوام بخوابم حدودای یک و نیم دو میشه و واقعا ً فرصت نمیشه کار دیگه ای بکنم.
قرار نبود ترم تابستون بگیرم یکی اینکه اینجا واحد ارائه نمیشه و دوم به شهرهای دیگه هم به گفته خودشون به علت پایین بودن سطح علمی دانشگاه ِ خاطی اجازه گرفتن واحد های اختصاصی داده نمیشه ، تا اینکه امروز یکی از بچه ها زنگ زد ، گفت زود بیا که مدیر گروهمون نیست و معاونش نامه منو امضاء کرد ، منم جنگی رفتم و به هر سحتی که بود نامه رو گرفتم ، صبح میخوام برم نیریز ، حدود سه ساعت از اینجا فاصله داره ، دو دلم که چکار کنم ، بگیرم یا نه ! حالا فردا میرم اگه برنامه کلاسشون خوب بود این شش واحد و میگیرم ، اگر هم نه میزارم واسه ترم دیگه ، خدا بزرگه ...
همین دیگه ، نمی دونم چرا خواب از سرم پریده !!!
الان یعنی دو روز بعد اضافه شد :
من برگشتم ، صبح رفتم و عصر بگشتم ، کارم به دلیل سنگ هایی که متصدی آموزش اونجا جلوی پای ما( منو دوستم) انداخت ، اونم به دلیل اینکه از واحد شیراز اومدیم نشد ، خوشحالم که نشد ، چون تایستونم به خاطر این شش واحد خراب میشد ، یادم رفته بود رفت و اومد توی این جاده ها اونم با اتوبوس چقدر سخته ، دیگه نمیتونم مثل گذشته ساعت ها توی اتوبوس بشینم ، شاید چون اجباری ندارم ، به هرحال این چند واحد باقی مونده رو ترم مهر توی همین دانشگاه خودم میگیرم و شرشو کم میکنم