...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

راهب و دخترک


دو راهب كه مراحلي از سير و سلوك را گذرانده بودند و از دياري به ديار ديگر سفر ميكردند سر راه خود دختري را ديدند كه در كنار رودخانه ايستاده بود و ترديد داشت كه از آن بگذرد.

وقتي راهبان نزديك رودخانه رسيدند دخترك از آنها تقاضاي كمك كرد. يكي از راهبان بلادرنگ دختر را برداشت و از رودخانه گذراند.

راهبان به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا به مقصد رسيدند.

در همين هنگام راهب دوم كه ساعت ها سكوت كرده بود خطاب به همراه خود گفت: " دوست عزيز، ما راهبان نبايد به زنان نزديك شويم. تماس با آنها برخلاف عقايد و مقررات مكتب ماست. در صورتيكه تو دخترك را بغل كردي و از رودخانه عبور دادي.

راهب اولي با خونسردي و با حالتي بي تفاوت پاسخ داد: "من دخترك را همان جا رها كردم ولي تو هنوز به آن چسبيده اي و آن را رها نميكني."