...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۶ آذر ۷, چهارشنبه

پته ریزون

بازم بازی ولی این دفعه یه شیطونی خاصی پشت این بازیه که پته آدم رو میریزه رو آب, طبق دعوت دوستان خوبم یعنی هاله و مریم خانم که از اتفاقاتِ اداره ای که پر است از دیوونه می نویسند و از همین جا دست به دعا بر میداریم که بالاخره یه روزی از دست این دیوونه ها رهایی پیدا کنند ؛ دعوت شدم ؛ ممنونم از لطفتون که همیشه شامل حال من بوده , سخن رو کوتاه میکنم میرم سر بازی
خودتو معرفی کن : کاپیتانی بدون هواپیما هستم ؛ دانشجوی سال آخر
فصل مورد علاقه : پاییزه ؛ دلیلش هم فقط به خاطر بارون و رنگ و آب و هواش
رنگ مورد علاقه : همه رنگی رو دوست دارم هیچ فرقی نمیکنه ؛ قرمز , آبی , سبز , زرد
غذای مورد علاقه : شیرین پلو با قیمه ؛ قرمه سبزی ؛ خورشت بادمجون چربو چیلی
موسیقی مورد علاقه : هر نوع موسیقی بگید دوست دارم از سنتی گرفته تا راک و بولوز و پاپ و البته اکثر اوقات موسیقی های آروم که خواننده از اون ته ته های دلش میخونه
بدترین ضدحالی که خوردم : خوب کسی که توی این مملکت زندگی میکنه ضدحال زیاد میخوره , منم حداقل هفته ای چند تاشو دارم ولی چیزی که الان توی ذهنمه عید سالی بود که اخبار گفت مشمول خدمت سربازی شدم
بزرگترین قولی که دادم : یه روزی بزارم از اینجا برم
ناشی ترین کاری که کردم : اومدم دانشگاه به جای اینکه برم سربازی
بهترین خاطره ام : زندگی من پره از خاطره اونم از نوع خوبش نمیدونم کدوم رو بگم ؛ اصولاَ از هر چیزی خاطره خوب میسازم
بدترین خاطره ام : خاطره بد دارم ولی اسمشو نمیشه بدترین خاطره گذاشت ؛ نه ندارم
کسی که بخوام ملاقاتش کنم : خیلی ها مثلاَ گووین استفانی ؛ پاریس هیلتون ؛ حمید فرخ نژاد و الل خصوص تمامی خواننده های وبلاگم12- برای کی دعا میکنم : همه ؛ هرکسی که میبینم
موقعیت من در 10 سال آینده : خلبانی توی آمریکا
نوبتی هم باشه نوبت دعوت کردنه : جوزف , صادق جم , جامپر , جوانی , سوگند میخورم , سپنتا زیر درخت کیوی ، نوشته های یک دیوونه و در آخر هم یه دوست قدیمی و خیلی عزیز