معمولاً شبا دیر خواfم میبره ، اما بخاطر اینکه باید صبح زود از خواب پاشم و برم سر کار به هر کلکی که شده میخوابم ، مثلاً تلوزیون رو روشنم میکنم که چشمام خسته شن ، از موقعی که این ام بی سی پرشیا هم راه افتاده هر شب یه فیلمشو نگاه میکنم ، دیشب فیلم open water گذاشته بود ، اولش به نظر جالب میومد ، راجبه تعطیلات و مسافرت یه دختر و پسر بود ، یه روزشونو به غواصی میگذرونن که گروه غواصی اونا رو وسط اقیانوس جا میزارن ، حدود یک ساعت از فیلم رو این دوتا فقط روی آب نشون میداد ، به امید اینکه اینها نجات پیدا میکنن تا دو بیدار موندم اما آخرش هر دوتاشون توسط کوسه خورده شدن !!! اعصابم خورد شده بود که چرا دو ساعت نشستم پای این فیلم مزخرف
۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه
۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه
معدل ِ من
با اعلام دو نمره باقی مونده از درسام پرونده این ترم به طور کامل بسته شد ، معلدم شده 94/14 که البته میتونست خیلی خیلی بالاتر باشه ، متاسفانه به علت اینکه بعضی استادا فکر میکنند که اگر نمره بالا بدن نشون از کمبود علمشونه یا بی کلاس میشن ، حتی اگه بیست هم بشی چند نمره پایین تر میدن ، دیگه چه میشه کرد ، ایشالله ترم آینده که 14 واحد واسم میمونه جبران میکنم.
۱۳۸۷ تیر ۲۵, سهشنبه
دل مشغولی های من
چقدر خوب میشه بتونم از سربازی معاف بشم ... این یکی از آرزوهامه ، نه بخاطر در رفتن از زیرش و تنبل بودن ، فقط به خاطر دو سالی که هیچ کاری نمیتونی بکنی ، عقیده دارم هر سال که از عمر آدم میگذره هدف ها و دیدش به زندگی عوض میشه ، همونطور که دید من نسبت به چند سال گذشته متفاوت شده ، آخه هرچی سن بالاتر میره منطقی تر فکر میکنی و از احساساتت کاسته میشه، به هر حال میزارم دست سرنوشت ، هرچی میخواد بشه ، بشه ...
پ.ن : من عاشق تغییراتم ، پشت موهامو بافتم ، شاید خیلی ها نپسندن ولی خودم که خیلی خوشم اومد
پ.ن 2 : یه نمایشگاه به نفع ایتام زدن الان دارم میرم، فعلاً
پ.ن : من عاشق تغییراتم ، پشت موهامو بافتم ، شاید خیلی ها نپسندن ولی خودم که خیلی خوشم اومد
پ.ن 2 : یه نمایشگاه به نفع ایتام زدن الان دارم میرم، فعلاً
۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه
مشغله های من
از بی خوابی کانکت کردم که وقت ِ نداشته ی طول روزم رو برای آپ کردن و خوندن ِ وبلاگاتون جبران کنم ، راستش همونطور که گفته بودم من تا وقتی که کلاسای دانشگاه برقراره وقت آزاد دارم ، به محض اتمام امتحانا دیگه آزادی خدانگهدار ، صبحا تا ظهر سرکارم ، بعدازظهرها هم کلاس زبان ِ ایلتس و باشگاه ، تابرسم خونه 11 شده و تا یه چیزی بخورم میشه 12 و تا بخوام بخوابم حدودای یک و نیم دو میشه و واقعا ً فرصت نمیشه کار دیگه ای بکنم.
قرار نبود ترم تابستون بگیرم یکی اینکه اینجا واحد ارائه نمیشه و دوم به شهرهای دیگه هم به گفته خودشون به علت پایین بودن سطح علمی دانشگاه ِ خاطی اجازه گرفتن واحد های اختصاصی داده نمیشه ، تا اینکه امروز یکی از بچه ها زنگ زد ، گفت زود بیا که مدیر گروهمون نیست و معاونش نامه منو امضاء کرد ، منم جنگی رفتم و به هر سحتی که بود نامه رو گرفتم ، صبح میخوام برم نیریز ، حدود سه ساعت از اینجا فاصله داره ، دو دلم که چکار کنم ، بگیرم یا نه ! حالا فردا میرم اگه برنامه کلاسشون خوب بود این شش واحد و میگیرم ، اگر هم نه میزارم واسه ترم دیگه ، خدا بزرگه ...
همین دیگه ، نمی دونم چرا خواب از سرم پریده !!!
الان یعنی دو روز بعد اضافه شد :
من برگشتم ، صبح رفتم و عصر بگشتم ، کارم به دلیل سنگ هایی که متصدی آموزش اونجا جلوی پای ما( منو دوستم) انداخت ، اونم به دلیل اینکه از واحد شیراز اومدیم نشد ، خوشحالم که نشد ، چون تایستونم به خاطر این شش واحد خراب میشد ، یادم رفته بود رفت و اومد توی این جاده ها اونم با اتوبوس چقدر سخته ، دیگه نمیتونم مثل گذشته ساعت ها توی اتوبوس بشینم ، شاید چون اجباری ندارم ، به هرحال این چند واحد باقی مونده رو ترم مهر توی همین دانشگاه خودم میگیرم و شرشو کم میکنم
۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه
۱۳۸۷ تیر ۱۱, سهشنبه
Hype & my Exams

پ.ن : من دیگه راه بیفتم که به امتحانم برسم
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)