...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

سربازی دارم میام

شنبه صبح اول وقت رفتم بلیط هواپیما گرفتم و دیگه تمام مراحل سفر رو به پایان رسوندم ، تا اینکه شب اخبار اعلام کرد قانون معافیت چهار فرزندی تصویب شده ، من هم طبق این قانون معاف میشم و دیگه احتیاجی به وثیقه 16.5 میلیونی نبوده ، اما چرا حالا ؟ حالا که تمام کارای سخت و طاغت فرسای گرفتن معافی تحصیلی و پاسپورت رو انجام دادم ؟حالا که بلیط گرفتم ؟ به هر حال گفتم توی این چند روز باقی مونده برم دنبال کارهای معافی و تا اونجایی که میشه خودم انجام بدم ، اما بعد از یک هفته دوندگی و برو بیای نظام وظیفه ، باز به جای اول برگشتم ، خیلی بی خود دوندگی داره و اینجور که پیداست حداقل باید یک ماه هر روز دنبال کارا برم ، چندین ساعت توی آفتاب گرم توی صف بودم اما باز مسئولش منو یه جای دیگه میفرستاد ، البته یه مشکل کوچیک توی پرونده معافی منه که این باعث میشه کار من چهار برابر بشه تا شاید معاف بشم ، در هر صورت آخرین روزای قبل از سفر رو دارم میگذرونم با هزار تا کار نکرده ، مشکل ترین قسمتش خداحافظی هست که به هرکی میگم شاید دیگه نتونم ببینمتون میگن نه ! حتما باز میبینمت !!!
پ.ن : ببخشید چند روزه نتونستم بهتون سر بزنم ، ایشالله میفته برای اونر آب ، پست بعدی خداحافظیه... فعلا

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

اولین وداع

امروز دیگه اینترنت ADSL م قطع میشه ، خواستم دوباره تمدیدش کنم شرکت گفت زیر سه ماه نمیشه ، من هم دو هفته بیشتر نمیخوام که ! بالاخره یه جایی پیدا میکنم که هم آپ کنم هم بهتون سر بزنم .

بعد از چهار روز ، نامه ی پست پیشتازم که پاسپورتم بود رسید ، دیگه خیلی شاکی شده بودم ، پستچی گفت میتونی شکایت کنی ! اما چه فایده...

سوم جون روزی که پرواز دارم همزمان بابا و مامان هم به مکه سفر دارن ، ساعت پروازشون رو هنوز نمیدونم اما با هم توی سالن ترانزیت میریم ...



۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

بلاخره ویزام آماده شد

بالاخره ویزام هم آماده شد و هفت خان رستم که سالیان دراز دنبالش بودم به زودی تموم خواهد شد و برگ جدیدی از تجربیات ناشناخته توی زندگیم باز خواهد شد ، هنوز پاسپورتم از تهران به دستم نرسیده اما دیروز پست شده و من امروز و فردا رو خونه خواهم بود تا آقا پستچی بیاد ، تاریخ ویزام شش ماهه هست و باید دوباره بعد از شش ماه تمدیدش کنم که احتمالا همونجا اینکارو خواهم کرد.
روز به روز که به تاریخ رفتم دارم نزدیک میشم ، با مضربی از چهار به وابستگی هام افزوده میشه ، خیلی ها هم که قصد این کارو ندارن (دلتنگ کردنم) ناخواسته این کارو میکنن ، هرچیزی که فکرشو هم نمی کردم وابستگی خواص خودشو داره ، حالا باز خوبه که بخاطر سربازیم که شده برخواهم گشت ، اما مدت زمان طولانی که نخواهم بود باز باعث دلتنگیم میشه ، آدم توی کشور خودش میره سفر چند روزه دلش هوای شهر و خونش میکنه، میخواد زود برگرده ، دیگه چه برسه به یه کشور دیگه اونم تک و نتها .

با هر سختی هم که شده باید با موفقیت این دوره رو هم تموم کنم .



از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند



پوشانده‌اند “صبح” تو را “ابرهای تار“

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند



یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند



ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند



یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند



آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند


این روزا این آهنگ خیلی میچسبه ، علی لهراسبی ، هویت، هم گوش کنید هم دانلود

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

هندوستانم که مثل ایران ِ خودمونه !!!

این هندیا مثل اینکه توی تنبلی و پشت گوش انداختن اگر بهتر از ما نباشن بدتر از ما نیستن ، قرار بود امروز 14 می ، ساعت 4 برم سفارت هند و پاس و ویزام رو بگیرم ، منم فیش دریافتش رو به دوستم تهران دادم که دیگه نخوام برم تهران ، اونم بنده خدا از اونور تهران رفته بود سفارت ، بهش گفته بودن آماده نیست برو یک شنبه بیا ، بعد از 20 روز تازه میگن برو سه روز دیگه بیا ، اون روزی که برای ویزا رفته بودم سفارت با دوتا آقا که واسه دکترا داشتن میرفتن هند و ارشدشون رو هم از هند گرفته بودن آشنا شدم، یکیشون بهم گفت اونجا یه چیز یاد میگیری ، گه صبور باشی، گفتم چطور، گفت : این هندیا خیلی تنبلن و کار پشت گوش میندازن ، مثلا میگن راس ساعت 12 فلان جا باش بعد خودشون ساعت 5 میان ، وای منم از این عادت خیلی بدم میاد ؛ خداکنه بتونم باهاشون کنار بیام ، فعلا که یه چشمشو بهم نشون دادن. راستی یه یه چیز دیگه متنفرم ، اونم رعایت نکردن قوانین رانندگی ، که مثل اینکه این هم توی هندوستان برقراره ، یعنی کسی اصلا نمیدونه قوانین راهنمایی رانندگی یعنی چی !!!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

خرید آنلاین بلیت هواپیما







یکی از مشکل ما ایرانی ها نداشتن کارت اعتباری بین المللی هست ، مثل Visa card, Master card ، که بشه باهاشون خرید اینترنتی کرد و هم توی وقت و هم هزینه صرفه جویی کرد ، بلیت هواپیمایی که باید تهیه کنم به صورت آنلاین هست و با پر کردن یه فرم ساده میشه بلیت رو خریداری کرد ، دقیقا همن کاری که آژانس هواپیمایی ها میکنند و چندین درصد سود روش میکشن و از مسافر میگیرن ، خلاصه ماجرا، من خواستم خودم بصورت آنلاین یه بلیت واسه هند از سایت ایرعربیا بگیرم اما من که Cradit card ندارم !!! یه دایی دارم که انگلیس زندگی میکرده و الان مدتیه اومده ایران ، قرار بود همین چند روز گذشته بره انگلیس ، الان که هرچی موبایلبش رو میگیرم خاموشه ، اگه اشتباه نکنم رفته ، دیگه مجبورم برم یکی از همین آژانس ها ...

پاورقی : هنوز مدرک دانشگاهم از سازمان مرکزی نیومده ، میترسم آماده نشه و مجبور بشم برم، اون موقع باید به یه نفر وکالات بدم بره مدرکم رو بگیره ببره تهران تایید وزارت علوم و ریز نمراتم رو هم بگیره باز ببره تهران تایید سازمان مرکزی و بده ترجمه و واسم بفرسته ، که خودش یه پروسه سنگین و سختیه ، من نمیدونم چرا اینقدر باید برای یه کار ساده دوندگی کنی ؟ بخدا دنیا داره به سمت مکانیزه و کامپیوتری شدن و حذف کاغذ بازی پیش میره ، ما هنوز 100 سال عقبیم


۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

سفر با گوگل مپ


این روزا همش کارم شده گوگل مپ و گوگل ارث ، خیابونا رو میگردم ، به شهر های مختلف میرم ، مسافتا رو در میارم ، گالری ها شو نگاه میکنم و خلاصه خیلی با حاله ، و از اون جالبتر میشه اگه کشوری که توش زندگی میکنید به جی پی اس مجهز باشه ، دیگه فقط و فقط باید برید سفر ، یه سری برنامه سفر دور هند هم توی سرم هست اما مثل اینکه فصل بارش دارم میرم ، که فعلا نمیشه عملیش کرد ، تا یه زمان مناسب ، یه کیف کولی ، یه موتور سنگین ، یه دوربین عکاسی و لتس گو ...


۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

کباب خوک

عجب گوشتی داره این خوک هم ترده هم چرب و هم خوشمزه ، شما هم اگه امکانش براتون هست امتحان کنید البته اگه از لحاظ مذهبی مشکلی ندارید چون فکر کنم حرامه...




پ.ن 1 : اشکالی نداره که اینا رو گفتم ؟



من توی خونه ای که لامپ مهتابی نباشه نمیتونم زندگی کنم ، حس میکنم یه مشلکی هست ، اصلا روحیم رو از دست میدم ، خداکنه اونور مهتابی باشه

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

چرا هندوستان ؟

آرزوی دیرینه ی مهاجرت من بر میگرده به دوره دبیرستان و دیپلمم ، اصلا قصد دانشگاه رفتن نداشتم ، اما بعد از اینکه درگیر سربازی شدم و ممنوع الخروج ، برای فرار از سربازی رفتم دانشگاه، دوره ی کاردانی قبول شدم ، با توجه به سختی هایی که توی اون شهر کوچک دانشگاهم کشیدم با سرعت اون دوره رو به پایان رسوندم ولی باز باید به سربازی میرفتم ، در واقع مدرک کاردانی به درد لب کوزه هم نمی خورد ، تصمیم گرفتم تا مقطع کارشناسی ادامه تحصیل بدم و همزمان با ترم آخر کاردانیم برای کنکور هم آماده میشدم و با اتمام کاردانی مستقیم رفتم سر کلاسای کارشناسی که کرمان قبول شده بودم ، یه ترم رو اونجا گذروندم ، خاطرات بسیار خوبی رو از اونجا به خاطر دارم ، ادامه تحصیلم رو به شیراز منتقل کردم تا بهمن سال گذشته یعنی 87 که به هر سختی که بود کارشناسیم رو گرفتم و شدم مهندس مکانیک در حرارت وسیالات اما باز دیدم باید برم سربازی راه فراری وجود نداره ، این شد که تصمیم گرفتم با گذاشتن وثیقه از کشور خارج بشم ، حالا نوبت اون بود که از یه دانشگاه پذیرش بگیرم و البته کشوری رو انتخاب کنم ، انگلستان ، استرالیا مد نظرم بود اما انگلستان رو از اونجایی که میشناختم در اولویت های آخر قرار دادم ، تصمیم برای استرالیا قطعی بود و هست ، اما به دلیل پروسه طولانی ویزای اونجا و وقت محدود 6 ماهه من استرالیا هم از لیست خارج شد ، رفتم توی فکر کشور های شرق آسیا از جمله مالزی ، سنگاپور ، فیلیپین ، توی این گزینه ها مالزی رو انتخاب کردم و تمام مدارکم رو بر اساس این کشور تهیه و تنظیم کردم ، تا اینکه یه روز از طرف یه دوست هند بهم پیشنهاد شد ، چندین روز درگیر برسی این دو کشور بودم که آخر سر هند رو انتخاب کردم و پذیرش رو از اونجا گرفتم ، دلیل اصلی که هند رو انتخاب کردم ، مهاجرت آسان تر به استرالیا از اونجا بود اونم به خاطر اینه که اعتبار دانشگاهای هند به مراتب از مالزی بالاتره ، البته در اون رشته هایی که من تحقیق کردم و رنکیگ جهانیشون رو درآوردم، در هر صورت درست یا غلط بودن تصمیم بر میگرده به زمانی که رفتم و هدفم رو دنبال کردم.

حالا که همه کارای خدمت رو انجام دادم و پاسپورت رو گرفتم ، حرفایی مبنی بر خرید خدمت و یه سری ماده و تبصره برای معافی هست
پ.ن : خانم کتر ثمین اطاعت امر شد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

شمارش معلوکس یک ماهه

دعای ندبه صبح جمعه به خوبی تموم شد ، کمتر از پارسال خسته شدم ، شاید دلیلش نظم بیشتر بود ، در هر صورت برای همه دوستان دعا کردم ، همه میگفتن سال دیگه نیستی کی این قالی ها رو جابجا کنه ؟ درسته کاپیتان رو در نقش حمال هم دیدیم
درست یک ماه دیگه خداحافظ ، البته اگه مشکلی پیش نیاد ، ویزا به موقع حاضر بشه و بلیط گیرم بیاد، در هر صورت شمارش معکوس شروع شد