...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۳, دوشنبه

چرا حسادت ؟ چرا تنگ نظری ؟ چرا تنهايی ؟ چرا غم ؟ بيماری‌؟ فرار ؟ مهاجرت ؟ غربت ؟ سختی ؟ کار ؟ جون کندن ؟ مرگ ؟ کشتن ؟ جنگ ؟ تبعيض ؟ گريه ؟ بی پولی ؟ فقر ؟ ترس ؟ فحشا ؟ تن فروشی ؟ آرزو ؟ دل مردگی ؟ فيلترينگ ؟ بی محبتی؟ وبلاگ ؟ دوست ؟ دشمن ؟ خليج عرب ؟ زندانی ؟ چرا چرا چرا !!!؟
.
.
پ ن : دوست خوبم دیووبد جکوب از من خواسته در مورد ترس هام بنویسم ... در واقع من از چیزی نمی ترسم ولی دغدغه های من اونهایی هستش که نوشتم حالا از جوزف ٬ همنفس ، از پشت یک سوم ، شباهنگ ، ورون ،سانی ، سان جون ٬ مریم ، دیوانه ها در ادارات ، مرجان ، دورترین مرغ جهان ، نسیم ، جامپر ، رژا ، مامان و بابا و دخترشون ، یک مرد تنها ، رونوشت بدون اصل ، گل پر و دوستش ، تندر ، صادق جم ، زی زی گولو ، یاداشتهای یک عکاس ، یاس و دیگر دوستانی که بعلت نداشتن حضور ذهن از نام بردنشون معظورم درخواست دارم که از چيزايی که تو زندگيشون ازش مي ترسن بنويسن