...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۶ شهریور ۲۱, چهارشنبه

وقتی یه بچه ازدواج کنه


یهو نمیدونم این چه نوع ویروسی بود که توی تن متولدین پسر 62 و 63 ی خانواده ی ما افتاد که در عرض کمتر از یکماه همشون یکی واسه ازدواج انتخاب و به خانوادهاشون معرفی کردند و بلافاصله مراسم نامزدی و عقد کنون, خوب حتماُ نیمه ی گم شده شون رو پیدا کردند , با بقولی مرد زندگی شدند , بدون اینکه از خودشون چیزی داشته باشند حتی سربازی و دیگه کار و شغل هم که فَبَها, بخ خودم میگم خانواده ی دخترا توی مراسم خواستگاری نپرسیدند هی آقا داماد شما چه تضمینی میدی که دخترمون رو توی چادر و کپر نبری ؟ و حداقل مایحتاج اولیه زندگیشو تا’مین کنی ؟ حالا میگید اصلاَ به تو چه که میتونه آسایش رو واسه زنش تا’مین کنه یا نه ! میخواد توی چادر ببرتش یا توی قصر , آخه سر پیازی یا ته ش ؟!! آهان نکته همین جاست , اولین دلیلی که این مطالب رو عرض کردم اینه که توی مراسم نامزدی یکی از شازده دامادها موقع خداحافظی مادر داماد خطاب به مادرم بلند جلوی ملت فریاد زد چرا واسه فلانی "منظور منم یعنی کاپیتان" دست بکار نمیشید زود زنش بدید تا دیر نشده !!! نمیدونید چه فشاری بهم اومد آخه بیییییپ بیییییپ بیییییپ ... دومین دلیلم اینه که توی مراسم عقدکنون یکی دیگه از این شازده ها نشسته بودیم که از قضا داماد هم دانشگاهی بنده هستش و خیلی مثبت میره و میاد و ادعای درسخونی و آی کیوی بالا هم داره ولی متا’سفانه چهار بار درس معادلات ریاضی رو افتاده اینم بگم که من بار اول با نمره ی پانزده پاس کردم ولی هیچ وقت ادعایی نکردم خلاصه گفتم چه خبر از زندگی شاهزده داماد , معادلات رو پاس کردی ؟ یه قیافه ی حق به جانب گرفت و گفت هنوز زن نگرفتی تا بفهمی !!! منو میگید می خواستم بزنم توی سر خودم و یکی هم توی سر اون , آخه مرد حسابی تو که فقط نامزدی کردی و هنوز پیش پاپا مامی جونت زندگی میکنی این بییییپ اومدنت دیگه چیه