هر موقع که به بخش آموزش دانشگاه میرم باید اعصابم گه مرغی بشه و برگردم ؛ امروز میخواستم یه چک لیست واسه تخفیف شهریه بگیرم که اول رفتم قسمت صادر کننده اشتغال به تحصیل ، اونجا گفتن برو امور مالی ، رفتم امور مالی گفتن برو از آموزش بگیر ، رفتم آموزش که مسئول رشته ی ما یه پیر دختر زشت اک.پیریه ، هنوز بهش نگفتم میگه وظیفه ی من نیست ، بهش میگم پس وظیفه ی کیه ؟ میگه من کارای واجب تری دارم ، برو اونی که اول ترم گرفتی ازش کپی بگیر ، بهش میگم به خاطر یه پیرینت برگردم خونه ؟ اونم چی اونطرف شهر ؟ با لحن بسیار زشتی میگه به من ربطی نداره مشکل خودته ، منم گفتم مشکل شما اینه که فکر میکنید حالا پست و سمتی بهتون دادند تا آخر عمر داریتش و دانشجوها هم از پشت کوه اومدند ، خیلی ناراحت شدم و از اتاقش زدم بیرون رفتم سراغ مدیر آموزش دانشگاه ، جریان رو بهش گفتم ، گفت خودتو ناراحت نکن بعد به یکی از همکاراش گفت برو پیش اون خانمه و بگوش یه پیرینت واسه ایشون بگیره ، اونم اومد ، منم رفتم ، وقتی بهش گفت تیرش میزدی خونش در نمیومد ، گفت فقط به خاطر مدیر آموزش این کارو میکنم ، منم توی دلم گفتم مجبوری، برگه رو که گرفتم برگشتم پیش همون مدیر آموزش و گفتم حتی رئیس و روئسای یه کارخونه هم با کارگراشون اینجوری که کارمندای دانشگاه بی سر و صحاب آزاد داره برخورد نمیکنن ، یکی که اونحا بود گفت بی خیال عادت میکنی ، مدیر آموزش هم گفت ببخشید نباید اونجوری بشه
پ.ن : هرچی بیشتر توی این دانشگاه میمونم بیشتر به خودم لعنت میکنم ، واقعاً دیگه خسته شدم ، کاش رفته بودم سربازی و دانشگاه نمیرفتم ، اینا رو نوشتم که فرداها که باز برگشتم توی آرشیوم و خوندمشون بفهمم که اینجا ارزش موندن نداره
پ.ن 2 : فقط توی دانشگاه ما اینطور برخورد نمیشه ها ، توی تمامی اداره ها و سازمان های مختلف اینجوریه، اصلاً چیزی به نام شعور اجتماعی معنی نداره