...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۶ خرداد ۸, سه‌شنبه

دزدکی !!؟
طاقت نياوردم ٬ امروز داشتم ديوونه ميشدم صبح که از خواپ بیدار شدم دلم هوای عشقمو کرد لباسمو پوشيدم گازشو گرفتم سمت فرودگاه تا ظهر اونجا بودم٬ (فکر بد نکنین)٬ مامان و بابا هم که رفتم مشهد دعاتون کنن حسابی تنها شدم از يه طرف هم اين ديناميک و سيالات دانشگاه هم لجن زده به اعصابم از طرفی ديگه هم يعنی خواستم يه جورايی جَو خرخونی بگيرتم لپ تاب (لب تاب ٬ لپ تاپ ٬ نمی دونم يه چيزی تاب) رو هم جمع کرده بودم ديگه آخر دپرس شده بودم حالا از شانس٬ من اصولاْ آهنگهای لايت گوش ميدم اين هم مزيد بر علت شدهتوی اين هفته ای که گذشت خير سرم خيلی درس خوندم يا داشتم غذا می خوردم يا خواب بودم يا داشتم فيلم بوووت تریپ (بخوانيد اُو) نگاه می کردم که دست فيلمای پـو ر - نو رو از پشت بسته
ظهر که داشتم از فرودگاه بر ميگشتم يهو دم فرودگاه مسئول مارشالينگ فرودگاه رو ديدم سوارش کردم که برسونمش ٬ گفت کاپيتان کجايی نيستی ؟‌ (خواهش ميکنم ٬ديگه از سوپور تا اون بالا بالاها منو ميشناسن) همين چيزايی که نوشتم رو واسش گفتم برگشت گفت جای تو فقط اينجاست (منظورش فرودگاه بود) از اينجا که دور ميشی دپرس ميشی
راست ميگه بنده خدا ضمناْ اگه بخوام اينجوری جلوبرم ترم آينده دانشگاه رو توی خدمت مقدس سربازی خواهم گذروند (وقتی حسش نيست نميشه خوند) در آخر بگم اين آهنگ وفاسوز ٍ ماهسون بدجوری فاز میده

۱۳۸۶ خرداد ۲, چهارشنبه

آخه چرا !!؟

الان ساعت 9 شب چهارشنبه ست توی پست قبلیم گفته بودم ببخشید که وقت کامنت گذاشتن ندارم ولی وبلاگاتونو می خونم,حالا اومدم بگم دیگه وبلاگاتونم نمی تونم بخونم, چرا ؟ چرا نداره یکی از استاد های محترم دانشگاه امروز از دنده چپ پا شده بود اومد تاریخ امتحانشو دقیقاُدر روز و ساعت یه امتحان دیگه گذاشت یعنی شد 7 واحد در یک روز , اونم از نوع سخترین امتحانای رشته ی دشمن کش مکانیک , دیگه تا یه مدت از نوشته های پرفیض حاج عبدالکاپیتان بدون هواپیما بی بهره خواهید بود دقیقاَ ساعت 9 شب روز چهارشنبه بتاریخ شانزدهم خرداد ماه یعنی چهارده روز دیگه بر میگردم , امیدوارم که از جبهه های حق علیه باطل این دو امتحان ِ دانشجو کش به سلامت برگردم , از اونجایی هم که من آدم بی جنبه ای هستم و اگه اینترنت یا اصلاُ کامپیوتر ور دستم باشه نمی تونم راحت بشینم این بس زبون رو هم به مدت همون 14 روز سربنیست (سرونیست) میکنم تا دیگه بهونه ای نداشته باشم. در راستای این اقدام قافلگیرانه موبایل و تلفن همراه هم هر کدام به طور جداگانه ای به دیار باقی خواهند پیوست , التماس دعا دارم

۱۳۸۶ خرداد ۱, سه‌شنبه

این روزا
نامه اعمال یا همون نامه مشروطیم هفته ی پیش اومد در خونه , دقیقاَ زمانی که من فکرشو نمی کردم , همون لحظه پسر عمه م داشت میومد داخل خونه که پست چی, نامه رو بهش داده بود اونم دیده بود به نام پدرمه صاف گذاشت کف دست بابام , من تا دیدم آرم دانشگاه آزاد روشه سریع در یه حرکت انتهاری نامه رو از دست بابام کش رفتم تا بابا اومد به خودش بجنبه من هفت فرسخی ش بودم , خلاصه یه جوریایی سَمبلش کردم ، نکته اول اینجاست که من آدرس خونه رو توی دانشگاه عوض کرده بودم ولی ... دوم اینکه پسر عمه م هم دانشگاه آزاد درس میخونه که این باز دو حالت داره یا فهمیده بود که نامه مشروطیمه خواسته بود حالمو بگیره داده بودش به بابام یا اینکه از هفت دولت آزاده, ولی دانشگاه نامردی نکرده بود توش نوشته بود که اگه باز مشروط بشه اخراجش میکنیم تازه یه کارنامه هم ضمیمه ش کرده بود

دیروز ظهر خواب بودم که تلفن زنگ خورد , عابد پشت خط بود , گفت کاپیتان مقاومت مصالح بلدی گفتم از خواب بیدارم کردی ببینی سطح علمی م چطوره ؟ گفت نه امتحان دارم هیچی نخوندم بیا جای من امتحان بده , طبق معمول مرام در رفاقت رفتم و امتحان دادم جالب اینجاست بدونید که به بچه های آخر سالن امتحانات هم به صورت تمام و کمال تغلب رسوندم

اینترنت مجانی (دزدی) لذتی داره, اونم از نوع نامحدود , ولی متاسفانه وقت استفاده کردنشو ندارم

میشه گفت 40 % از دوستان وبلاگیم رو فیل تر کردن تازه این سایت فیل تر شکن رو هم فیل تر کردن , یه نرم افزار دور زدن هم داشتم که اون هم این روزا راه نمیده , نتیجه اینکه اگه اینجوری پیش بره پس فردا گوگل و یاهو هم فیل تر میشن

این جریان بنزین آخر چی شد ؟

راستی ببخشید اگه کامنت نمی زارم ولی همه وبلاگاتونو ریز به ریز میخونم یعنی واقعاً وقت نمی کنم که کامنت بزارم ولی فصل امتحانات که گذشت جبران میکنم

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۸, جمعه

راز شب
این پستو واسه دل خودم نوشتم اگه حوصله نداری نخون
چه چیزی توی این شب نهفته هست که هرکسی یه جوری ازش بهره میبره ولی سهم من از شب چیه ؟ شب وقت عارفان و شعراست , سکوت , آرامش , نسیم خنکش , یادخدا , نزدیکی به معبود و ... همه و همه توی شب خودشو نشون میده , دلم میخواست همیشه شب بود , دلم میخواست هیچ وقت صبح نمیشد , از روز متنفرم از بیمعرفتیش از شلوغیش, نامردیش, دغدغه هاش, آلودگیش, وقتی که شب میشه و همه می خوابن احساس آرامش میکنم , ستارو دست میگیرم به یه دنیای دیگه سفر میکنم هر صبح که چشمامو از هم باز میکنم به این امید روزمو به پایان میرسونم که باز شب دیگه ای در راهه
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی, که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی, تو نه مثل آفتابی که حضورو غیبت افتد, دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۳, یکشنبه

میانترم

بازم امتحان ٬ بازم شب تا صبح زنده داری ٬ بازم قهوه ٬ بازم فرهاد ٬ بازم سپیده صبح ، بازم چرک نویس ، بازم خاطرات محمد بلف هنگام درس خوندن ٬ بازم استراحت ۴۵ دقیق ای بعد از ۱۵ دقیقه درس خوندن ٬ بازم مثل خر تو گل گیر کردن بازم ناسزا گفتن به اساتید و و و
اینا قسمتی از پیشواز امتحانه

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۳, پنجشنبه

اعتصاب دانشجویی
ديروز دانشگاهمون شاهد اعتصاب دانشجوهاش بعلت وظعيت نامناسب غذای سلف سرويس بود درسته من از سلف سرويس استفاده نمی کنم ولی انصافاْ غذای زندانها و پادگانها بهتر از دانشگاست٬ در عرض يک ساعت جمعيت کم معترضان به سيل گسترده ای از دانشجوها تبديل شد ٬ در آخر سر چند تن از مسئولين دانشگاه با سخنرانی مجلس رو ختم به خير کردن




۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۱, سه‌شنبه

تست هوش
سه نگهبان و سه زندانی می خواهند از رودخانه ای عبور کنند. آنها یک قایق دارند که فقط میتواند دو نفر را حمل کند. همچنین نمی تواند در یک گروه تعداد زندانی ها بیشتر از نگهبان ها باشد . به علاوه ، فقط یک زندانی و یک نگهبان مسیر عبور را می دانند. چگونه این شش نفر میتوانند از رودخانه عبور کنند ؟
پ.ن : لطفاً سوأل رو با دقت بخونید
پ.ن: هر کَس جواب صحیح رو بگه جایزه میگیره