بازم بازی ولی این دفعه یه شیطونی خاصی پشت این بازیه که پته آدم رو میریزه رو آب, طبق دعوت دوستان خوبم یعنی هاله و مریم خانم که از اتفاقاتِ اداره ای که پر است از دیوونه می نویسند و از همین جا دست به دعا بر میداریم که بالاخره یه روزی از دست این دیوونه ها رهایی پیدا کنند ؛ دعوت شدم ؛ ممنونم از لطفتون که همیشه شامل حال من بوده , سخن رو کوتاه میکنم میرم سر بازی
خودتو معرفی کن : کاپیتانی بدون هواپیما هستم ؛ دانشجوی سال آخر
فصل مورد علاقه : پاییزه ؛ دلیلش هم فقط به خاطر بارون و رنگ و آب و هواش
رنگ مورد علاقه : همه رنگی رو دوست دارم هیچ فرقی نمیکنه ؛ قرمز , آبی , سبز , زرد
غذای مورد علاقه : شیرین پلو با قیمه ؛ قرمه سبزی ؛ خورشت بادمجون چربو چیلی
موسیقی مورد علاقه : هر نوع موسیقی بگید دوست دارم از سنتی گرفته تا راک و بولوز و پاپ و البته اکثر اوقات موسیقی های آروم که خواننده از اون ته ته های دلش میخونه
بدترین ضدحالی که خوردم : خوب کسی که توی این مملکت زندگی میکنه ضدحال زیاد میخوره , منم حداقل هفته ای چند تاشو دارم ولی چیزی که الان توی ذهنمه عید سالی بود که اخبار گفت مشمول خدمت سربازی شدم
بزرگترین قولی که دادم : یه روزی بزارم از اینجا برم
ناشی ترین کاری که کردم : اومدم دانشگاه به جای اینکه برم سربازی
بهترین خاطره ام : زندگی من پره از خاطره اونم از نوع خوبش نمیدونم کدوم رو بگم ؛ اصولاَ از هر چیزی خاطره خوب میسازم
بدترین خاطره ام : خاطره بد دارم ولی اسمشو نمیشه بدترین خاطره گذاشت ؛ نه ندارم
کسی که بخوام ملاقاتش کنم : خیلی ها مثلاَ گووین استفانی ؛ پاریس هیلتون ؛ حمید فرخ نژاد و الل خصوص تمامی خواننده های وبلاگم12- برای کی دعا میکنم : همه ؛ هرکسی که میبینم
موقعیت من در 10 سال آینده : خلبانی توی آمریکا
نوبتی هم باشه نوبت دعوت کردنه : جوزف , صادق جم , جامپر , جوانی , سوگند میخورم , سپنتا زیر درخت کیوی ، نوشته های یک دیوونه و در آخر هم یه دوست قدیمی و خیلی عزیز