
بالاخره ویزام هم آماده شد و هفت خان رستم که سالیان دراز دنبالش بودم به زودی تموم خواهد شد و برگ جدیدی از تجربیات ناشناخته توی زندگیم باز خواهد شد ، هنوز پاسپورتم از تهران به دستم نرسیده اما دیروز پست شده و من امروز و فردا رو خونه خواهم بود تا آقا پستچی بیاد ، تاریخ ویزام شش ماهه هست و باید دوباره بعد از شش ماه تمدیدش کنم که احتمالا همونجا اینکارو خواهم کرد.
روز به روز که به تاریخ رفتم دارم نزدیک میشم ، با مضربی از چهار به وابستگی هام افزوده میشه ، خیلی ها هم که قصد این کارو ندارن (دلتنگ کردنم) ناخواسته این کارو میکنن ، هرچیزی که فکرشو هم نمی کردم وابستگی خواص خودشو داره ، حالا باز خوبه که بخاطر سربازیم که شده برخواهم گشت ، اما مدت زمان طولانی که نخواهم بود باز باعث دلتنگیم میشه ، آدم توی کشور خودش میره سفر چند روزه دلش هوای شهر و خونش میکنه، میخواد زود برگرده ، دیگه چه برسه به یه کشور دیگه اونم تک و نتها .
با هر سختی هم که شده باید با موفقیت این دوره رو هم تموم کنم .
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند “صبح” تو را “ابرهای تار“
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانیات کنند
این روزا این آهنگ خیلی میچسبه ، علی لهراسبی ، هویت،
هم گوش کنید هم دانلود