...............
براي آنان که مفهوم پرواز را نمي فهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر مي شوي.

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

24 ساعت آخر عمر


به دعوت دوست عزیزم صادق خان ِ جم که همیشه منو مورد لطف خودش قرار میده به بازیه 24 ساعت آخر عمر دعوت شدم، راستش من دلم نمیخواد بدونم که کی میمیرم ، ترجیح میدم که ندونم، چون کاری ندارم که بخوام انجام بدم ، حالا شاید بگید نمیدونم حلالیت و از این حرفا ، که فکر میکنم من دل کسیو نشکوندم یا اگرم این کارو کردم ناخاسته بوده و بلافاصله از دلش درآوردم ، این از حق الناس ، مابقیه گناه ها هم که خدا خودش گفته می بخشم ، اما اگه مطلع شدم، دلم میخواد پرواز کنم و توی اون اوج ِ هزاران پایی اونجایی که شهرها یه نقطه میشن و روی ابرها ، در آرامشِ کامل بمیرم ، اما نکته ای هم که برام خیلی مهمه عاقبت به خیر بودن ِ.
اما منم از دوستای عزیزم، نویسنده های وبلاگهای : دیوانه ها در ادارات ، روزهای توت فرنگی ، آبی خاکستری سیاه ، بادبانهای برافراشته و دل نامه دعوت میکنم که اگه به مزاقشون سازگار بود بنویسند